حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم
صفحه 1 از 1
حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم
بســـم اللـــه الرحمــــن الرحيــــــم
حاكميت خــــدا نه حاكميت مردم
حاكميت خــــدا نه حاكميت مردم
( و من يسلم وجهه الى الله و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقي و الى الله عاقبة الامور) سوره لقمان آيه 22
( وهركس روى تسليم و رضا بسوى خدا آرد ونیكوكار باشد چنين كسی به محكمترين رشته الهى چنگ زده و بدانيد كه پايان كارها بسوى خدا باز ميگردد )
در زمان حاضر و لحظات سرنوشت ساز زندگى ، توده هاى مردم به چند گروه تقسيم شدند ، گروهى وارد دره هاى پستى و به ته آن سرازير مى شوند ، گروه ديگر پله هاى ترقى را يكى پس از ديگرى مى پيمايند ، تا به قله هاى رفيع آن قدم نهند ، وگروه سوّم نه به اين سو و نه به آن سو تعلق دارند، اينان حزب بادند .
مست ومبهوت از هر طرفى كه نسيم بوزد به همان سو حركت مى كنند . در اين دوران سرنوشت ساز ، بسيارى از مسلمانان يا كسانى كه دم از اسلام و ديندارى مى زنند يا آنهايى كه به نحوى خود را به اسلام و مسلمين منسوب مى دانند از اين امتحان الهى كه مردم زمين را شامل شده ، سرافكنده بيرون آمده و مردود شدند . با كمال تأسف بايد اعتراف كرد، شمار بسيار از كسانى كه به اين دوزخ سقوط كردند علماى بى عمل بودند، كسانى كه مقوله حاكميت مردم را به عنوان شعار خود برگزيدند ، مقوله ای كه شعار بسيارى از دشمنان پيامبران ، فرستادگان و أئمه معصومين (ع) است . ليكن اين بار شيطان بزرگ ، به آن شاخ وبرگ داده وآن را به بهترین وجه تزئين کرد و مردم هم آنرا پسندیدند و آنرا به نام « دموكراسى » ، انتخابات آزاد ويا قالب هايى اين چنين ، تقديم آنها نمود و آنها هم به دلیل اینکه نتوانستند رد صريحى بر عليه آن داشته باشند ، آن را بی چون وچرا پذيرفتند و در برابر صاحبان این مکتب تسليم شدند و این بخاطر این است که این علمای بی عمل و پيروانشان پوسته اى بيش در دين نيستند و مغز و ثمره اى در آنها وجود ندارد و دين تنها لقلقه زبانشان است و هيچ نسبتى با آن ندارند . اين چنين شد كه علماى بى عمل نيزه شيطان بزرگ را به دست گرفتند و در دل أمير مؤمنان عليه السلام فرو بردند ، و زخم كهنه شورا و سقيفه را در دل آن بزرگوار باز كردند. آنجا بود كه خليفه رسول خدا صلى الله عليه وآله اعلان كرد كه حاكميت مردم ، مورد قبول خدا ، پيامبر و أئمه اطهار عليهم السلام ، نمى باشد. در مقابل اين علماى بى عمل سفارش پيامبران ، فرستادگان ، و أئمه عليهم السلام را ناديده گرفتند و زمينه ساز شهادت مظلومانه امام حسين عليه السلام را فراهم كردند .
چيزى كه مرا آزار مى دهد اينكه هيچ كس از حاكميت خداوند بر زمين دفاع نمى كند ، حتى كسانى كه به اين حاكميت اقرار مى كنند و آن را قبول دارند ، ميان شان اختلاف و نزاع بوجود آمد . زيرا مى دانند اگر آن را اعلام كنند ، بايد بر خلاف جريان تند و بى رحمانه حاضر در جهان حركت كنند، و بدتر از آن اينكه همگى حاكميت مردم را قبول كردند و حتی أهل دين وقرآن نیز آنرا پذیرفتند مگر گروه اندكى از كسانى كه به عهد خداوند وفادار ماندند و پاى بندند و اين واقعاً باعث تأسف است و این در حالی است که خداوند درقرآن فرموده است :
( قل اللهم مالك الملك توتي الملك من تشاء ..) سوره آل عمران آيه 26
( بگو بار خدايا اى پادشاه ملك هستى تو هر كه را بخواهى ملك وسلطنت می بخشى ..)
بدين ترتيب علماى بى عمل اساس و ستون اصلى دين الهى كه همان حاكميت الهى و پس از آن خلافت ولى خدا را فروگذاشتند ، و با دموكراسى و انتخاباتى كه علماى بى عمل از آن پيروى كردند هيچ مجالى براى حكومت أهل بيت (ع) وخليفه هاى خدا بر زمين از جمله امام زمان (ع) ، نگذاشتند از سوى ديگر اينها كلام خدا را به طور جزئى و كلى نقض كردند.
خداوند در قرآن مى فرماید :
( اني جاعل في الارض خليفة ..) سوره بقره آيه 30
( من در زمين خليفه اى قرار می دهم ..)
آنگاه دستور و قانون را از طريق قرآن بر زمين نازل فرمود ، در حالى که آنها همچنان اصرار دارند كه خليفه را مردم انتخاب كنند و قانون اساسى توسط مردم نوشته شود ، اين علما با اعراض از پيروى و عمل به دين خداوند متعال ، نام خود را در زمره پيروان شيطان رانده شده (از درگاه خداوند) متعال ثبت كردند .
اين شد تا اين نوشته ها را بنويسم تا حجتى باشد براى آنان كه به دنبال حجت ودليل اند ، وتمام تاريكى ها و شبهات فرو ريزد.
از خداوند متعال مى خواهم تا اين چند كلام را جزو حجت هاى خود در روز قيامت بر آنان كه عالم اند ولى بدان عمل نمى كنند قرار دهد و همچنين آن را حجتی بر پيروان و كسانى كه در ركاب آنها هستند و با آل محمّد (ع) می جنگند و به پيروى از جبت و طاغوت كه خلافت را از أميرمؤمنان و سائرأئمه غصب كردند قراردهد .
ادامه دارد ...
اين مطلب آخرين بار توسط فرياد زينب در الجمعة 24 أكتوبر - 15:36 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
فرياد زينب- تعداد پستها : 91
تاريخ التسجيل : 2008-10-11
حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم - فصل اول
فصل اول
دموكراسى چيست؟
دموكراسى چيست؟
اصطلاح دموكراسى بمعنای حاكميت مردم بر مردم مى باشد. اين امر از طريق انتخاب دو سلطه تشريعي و اجرايى ميسر مى شود، كه صلاحيت، حقوق و وظايف هر دو سلطه را قانون اساسى يا قانون عمومى تعيين مى كند. كه به تناسب ارزش وسنت هاى حاكم بر مجتمع هاى گوناگون ممكن است در اماكن مختلف در جزئيات آن فرقى وجود داشته باشد.
گرچه اين يك ايدولوژى كهنه است كه در رابطه با آن افلاطون هزار سال پيش نوشته ليكن به شكل واقعى وكلى هيچ گاه اجرا نشد ، مگر در آمريكا آن هم بعد از جنگ آزادى خواهى يا جنگ جدايى طلبى ملت امريكا كه معظم آنها (انگليسى) بودند ، بر عليه كشور اشغالگر يا كشور مادر (انگلستان) بود . براى روشن شدن بهتر معناى دموكراسى اجازه دهيد تا مفهوم آن را از زبان يكى از شهروندان آمريكايى يا بهتر بگويم يكى از انديشمندان آمريكايى مارتن دودج بشنويم تا دموکراسى نوين را از مهد آن برايمان توصيف كند :
دموكراسى چتر خود را باز كرد چون ملت مى خواهند آزاد زندگى كنند ...، هيچ گاه دموكراسى به سبك آمريكايى خود را به ما تحميل نكرد بلكه ملت آن را پس از تلاش ، جنگ وجهاد بسيارى بدست آورد و مردم بوسیله دموکراسی سروران خود هستند... به ما فرصت هاى زيادى مى بخشد.. مسؤليت هاى زيادى بر دوش تك تك افراد جامعه مى اندازد... سپس راهى بي پايان براى پيشرفت و موفقيت هموار مى سازد.. سپس مى گويد .. نظامى كه در آمريكا بر پا كرديم زاييده قلب دموكراسى است كه هيچ نظام برتر از آن نيست بدين خاطر در برابر صلاحيتش ميل به تسليم داريم ( آن را با جان ودل مى پذيريم ).
اين را فراموش كرديم كه بگوييم مدت زمان بسيارى طول كشيد تا دموکراسى پيدايش يافت ، وپس از صدها سال جنگ و ستيز به تكامل رسيد . سرانجام به سوى ما آمد زيرا تصميم گرفتيم آزاد زندگى كنيم ، ديگر نمى خواهيم گروه گروه به اين سو و آن سو سوق داده شويم ، دموكراسى انديشه ايست كه در آن انسان ها خود بر خود حكومت مى كنند بدون آنكه برده فرمانبردار و سربه زير باشند زيرا جايگاه نخست از آن مردم است ، و جايگاه رجال دولت و حكومت در رديف بعدى و دوم قرار دارد.
در نظام دموكراسى جامعه بر خود حكومت مى كند و مردم اداره مراكز مهم دولتى را به عهده مى گيرند. أما هرگاه اين مطلب را به وضوح آشكار كرديم ، به نظر بسيار خطرناك مى شود . وهرگاه به دنبال اين فكر به تاريخ نگاه كرديم ، به طور مطلق هيچ نشانى از وجود آن نمى بينيم. همواره پادشاهان ، فرمانده هان نظامى ويا استبدادگران بر مردم حكومت مى كردند . آنها براى عامه مردم حقوق بسيار ناچيزى و امتيازات فردى بى مصرفى قايل بودند بدون آنكه مردم در حكومت وقت نقش و يا سمتى داشته باشند ، هيچ حرمت و يا مصونيتى براى مردم عامه وجود نداشت. در عوض حكّام ماليات هاى سنگينى از آنها مطالبه مى كردند و افراد با اشاره دستى اعدام مى شدند .
دموکراسى اولين بار در يونان پيدا شد ، ليكن ريشه هايش ، كه مهمترين عناصر كنونى آن، براى اوّلين بار در هفت قرن پيش در انگلستان جان گرفت زمانى كه پادشاه جون قانون اساسى (ماجنا كرتا ) را در سال 1215 ميلادى نوشت .
او قلبا راضى به اين كار نبود زيرا مى دانست نيروى ديگرى در كنار او وجود خواهد آمد كه مجبور به اعتراف و تسليم در برا بر آن می شود ، همچنين حكومت را در كنارش بدست مى گيرد .
اين را همه مى دانند كه رؤساى دولت و أعضاى هيئت هاى حاكم هيچ گاه حاضر به ترك پست و مقام خود نيستند ، بلكه با چنگ و دندان از آن حمايت مى كنند مبادا آن را از دست بدهند. ليكن اصل دموکراسى اينست كه قدرت حاكميت بايد به دست مردم باشد. پس از امضای ماجنا كرتا در انگلستان حوادث بى شمار و متواتر رخ داد كه چهار قرن طول كشيد . اين حركت بسيار كُند بود ليكن هنگام برقرارى نظام پارلمانى در انگلستان به پايان رسيد . هنگامى كه « سیرادواركوك » در مجلس عوام در آغاز قرن هفدهم ايستاد ، و با جرأت تمام بانگ غير قانونى بودن بعضى از مراسم پادشاهى بخاطر مخالفت آنها با قانون اساسى سر داد ، و ديگر از اعتبار ساقط شدند .
بدين ترتيب انگلستان بستر دموكراسى شد . ليكن به ديگر مستعمراتش از جمله آمريكا چنين امتيازاتى را نداد ، و با مردمانش همانند گله هاى در حال چرا برخورد مى كرد .
سرانجام زنجيرهاى اسارت كه بر مستعمرات خود چنگ انداخته بود به جاى آنكه آن را از پاى درآورد با نيروى نبرد آزادي خواهى گسسته شد . همه مى دانيم اين علت قيام مردم آمريكا وجرقه انقلاب آنها بود كه منجر به وجود آمدن قدرتمند ترين دولت ، كنونى دنيا يعنى ايالات متحد امريكا شد . قيام آنها با تقويت آئين هاى دموكراسى همانند ( اعلان استقلال ، قانون اساسى و ملحقات آن و آنچه كه به عنوان سندهاى حقوق بشر معروف است ) توأم بود .
بايد اعتراف كرد كه هنوز نتوانستيم دولتى كامل و بى نقص بر پا كنيم . وعلى رغم همه اينها درباره خوشبختى مان چگونه فكر مى كنيد؟ درباره آزادى مان؟ در مورد پيشرفت و ترقى مان؟ و در مورد نظام بهداشتى و سلامت وجود مادى و معنوى مان ، كه دستاوردهاى آن مديون نظام دموكراسى مان است؟
همه اين مطالب را در اختيار خواننده قرار مى دهيم تا خود ، آنها را بررسى كند و به آنها بهاى لازم ببخشد .
اين روش هاى دولتدارى مفت و مجانى به دستمان نيامد ، پس از تلاش و كوشش سخت به آن دست پيدا كرديم .
سرانجام گفته هايش را اين چنين به پايان مى رساند : هر قدمى كه بر مى داريم دموكراسى راه را براى نيل به رستگارى و موفقيت بى پايان ، برايمان هموار مى كند كه سرانجام آن دستيابى به زندگى همراه با خوشبختى براى تك تك پيروان آن است . اين مزد كوشش فردى آنهاست . من آئيين تو ، مارتين دودج را خوب مى شناسم . هر متفكرمنصفى بايد بداند كه آئين دموكراسى تمام آيين هاى ديگر را از لحاظ فكرى از ميدان بيرون كرد پيش از آنكه آنها را ازصحنه سياست بيرون كند . در أروپا ، بعضى از كشورهاى آمريكاى جنوبى آسيا و آفريقا اين موضوع اتفاق افتاد . زيرا تمام آن آئين ها از يك حقيقت مشترك تقسيم مى شود و آن سلطه گروه ويا فردى بر توده مردم ، كه فكر و انديشه آنها به صورت قانون درآمده و مردم را ملزم به اطاعت بى قيد و شرط از آن مى كند . خنده آور و گريه آور اينكه بسيار از دولت هاى ديكتاتورى و فاشيست ادعاى دموكراسى مى كنند ، و أقدام به انجام نظر سنجى ها ، انتخابات واخذ بيعت هاى ظاهرى مى كند تا به ديگران ثابت كنند كشور آنها يك كشور دموكرات است ، واين بهترين دليل براى فرار تمامى نظام هاى حاكم در برابر دموكراسى است . بدينسان بسيارى ازنظام های حاكم شروع به نزديك كردن خود به دموكراسى کردند و ادعا مى كنند كه براى بدست آوردن دموكراسى تلاش مى كنند و يا اينكه حد اقل ادعا مى كنند كه در راه دموكراسى قدم برمى دارند . حتى آيين هاى فكرى مذهبى، امروزه شروع به نزديك كردن خود به آيين دموكراسى كردند ، و شعار دموكراسى بودن را سر دادند ، متأسفانه آنها همانند كبوتري هستند كه مى خواهد راه رفتن كلاغ را ياد بگيرد ، راه رفتن خودش را فراموش كرد . امروزه هيچ مذهبى که دموكراسى را با سند و دليل نقض می كند ، و فكر بهترى مطرح كند نمى بينم . مگر مذهب اصلاح گرى موعود در مذهب يهوديت كه حامل آن إيليا عليه السلام و در دين مسيحيت كه حامل آن عيساى مسيح عليه السلام و در دين اسلام حامل آن مهدى (ع) . و در اديان ديگر نيز وجود دارد كه مصلح موعودى مى آيد بدون ذكر نام شخص معينى .
ادامه دارد...
فرياد زينب- تعداد پستها : 91
تاريخ التسجيل : 2008-10-11
حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم - فصل دوم
فصل دوم
تناقض در دموکراسى
تناقض در دموکراسى
1.استبداد در باطن دموکراسى نهفته است : درعمل چنين ثابت شد كه هنگام دستيابى يك آيين فكرى به حكومت از طريق يك حزب سياسى معين سعى خواهد كرد به هر طريق ممكن فكر سياسيش را بر آن كشور تحميل كند. و شايد چنين اذعان مى شود كه مردم خود اين آيين را به حاكميت انتخاب كردند در مقابل مى گويم مردم با توجه به حضور حركت هاى سياسى موجود در صحنه در زمان انتخابات به اين آيين فكرى رأى دادند، ليكن اگر اين آيين بعد از يك سال ازانتخابش هيچ كارى براى مردم انجام ندهد و يا اينكه عملى مرتكب شد كه به دين و دنياى مردم صدمه وارد كند نمى توانند آن را بركنار كنند يعنى در واقع (آش كشك خالته بخورى پاته نخورى پاته).
هيتلر دليل خوبى بر اين مدعا است، كسى كه زمين را به ابتذال و جنگ و آتش كشاند، ازطريق انتخابات و دموكراسى به قدرت رسيد، اگر هم گفته مى شود كه در آن زمان هنوز دموكراسى در آلمان به رشد و تكامل نرسيده، مى توانيم حكومت كنونى ايتاليا را مثال بزنيم، كه همراه با آمريكا جنگى بر عليه اسلام و مسلمين بر پا كردند در حالى كه ملت ايتاليا با دولت كنونى مخالف است، مردم از دولت مى خواهد كه نيروهاى نظامى ايتاليا را از كشور عراق خارج كند ولى سردمداران آنها بر بقاى اين نيروها اصرار دارند. بدين ترتيب در اين برهه اززمان بار ديگر ديكتاتورى و فاشيستى به كشور ايتاليا بازگشت. از سوى ديگر در انگلستان دمكرات (و هم پيمان آمريكا در اشغال عراق و تجاوز به اسلام و مسلمين) ميليون ها نفر به خيابان هاى لندن ريختند و اين جنگ كفر بر عليه اسلام و مسلمين را محكوم كردند، ليكن هيچ تأثيرى بر تصميم دولت نگذاشت، نتيجتاً ثابت مى شود كه استبداد در درون دموکراسى نهفته است.
2. ديكتاتورى بزرگترين كشور جهان: گرچه ظاهرا سيستم حكومتى كشور امريكا بر مبناى دموكراسى است ليكن، سياست خارجى و تعامل با ديگر كشورهاى دنيا بر اساس استبداد مطلق است و اين تناقض آشكارى است. كسانى كه ادعاى ايدئولوژى استوار را دارند بايد درهر زمان و مكان و با تمام افراد دنيا رفتار يكسانى داشته باشند درحالى كه سياستمداران آمريكايى همواره به دنبال به زیر سلطه درآوردن و تحقير ديگر كشورها و ملت ها هستند، و به مسلمانان به ديد حقارت و خوارى نگاه مى كنند و به آنها بى اعتنا هستند. آنها خود مى دانند كه پايان اين سياست آمريكا به دست امام زمان (ع) ، و او امام مسلمانان جهان است. از سوى ديگر مسلمانان آمريكا در تبعيض شدیدی زندگى مى كنند، پس دموكراسى كجاست.
3. دموكراسى و ثروت: دموكراسى بدون ثروت فراوان براى تبليغ اكاذيب و تزوير حقيقت وأجير مزدوران، بوجود نمى آيد. بدين ترتيب حكومت ثروت به صورت غير طبيعى دردموكراسى شكل مى گيرد و أحزاب و تشكل ها به هر طريق ممكن شروع به غارت أموال تهى دستان و بى نوايان مى كند، براى مثال يهوديان آمريكا از طريق مال و ثروت بر جريان انتخاباتى تسلط كافى پيدا مى كنند و تقريباً 70% آرا را به نفع نامزد انتخابى خود بدست مى آوردند، تا حمايت آمريكا براى رژيم صهونيستى ادامه پيداكند. تابحال پديده تبليغات دروغين و گمراه كننده و سلطه ثروت بر دموكراسى چندين بار تيتر مطبوعات و روزنامه هاى خود امريكا بوده است، خود من چند سال پيش مقاله اى از يك نويسنده آمريكايى خواندم كه در آن اصرار داشت كه دموكراسى در آمريكا تنها يك دروغ گمراه كننده و يك سناريو حقه بازى است كه در آن حاكم فريب كار و ثروت ابزار فريب كارى است.
4. دموكراسى و آزادى: هيچ نظام حكومتى وجود ندارد كه به وجود آزادى مطلق اعتراف كند حتى نظام دموكراسى بازهم محدوديت هايى براى افراد و جامعه قائل است، ليكن اين محدوديت ها چه اندازه و چه مقدار است؟ و تا چه اندازه بايد اختيار افراد را به خودشان واگذار كنند تا هر كارى كه دوست داشته باشند انجام دهند؟
محدوديت ها در نظام دموكراسى توسط مردم وضع مى شود، و افراد جايز الخطاء هستند وهمواره به دنبال شهوات و هوسرانى هستند، نتيجتا محدوديت ها در دموکراسى بر دين، اصلاح وامربه معروف ونهى ازمنكر گذاشته مى شود زيرا دين از قانون ديگرى تبعيت مى كند و آن قانون الهى است در مقابل دموكراسى آزادى هايى را كه منجر به تخليه شهوات به هرطريق ممكن، و ترويج فساد و حركت در راهى كه خداوند آن را حرام كرده است، را مجاز مى داند سرانجام كليه جامعه هايى كه در آنها دموكراسى حكم فرماست تبديل به جامعه هاى منحط و افسار گسيخه شده است زيرا قانون از زنا، فساد، شراب خوارى، برهنگى و تمامى ظواهر فساد حمايت مى كند.
5. دموكراسى و دين: به طور حتـم ديدگاه انديشه الهى چيز ديگرى است وبا آنچه در دموكراسى آمده تـفاوت دارد ، انديشه الـهى حكومت را از آن خداوند مى داند ، وحاكم از طرف خدا تعيين مى شود :
( إني جاعل في الأرض خليفة ) سوره بقره آيه 30
( من در زمين خليفه اى خواهم گماشت )
منظور از آیه شریفه امام زمان (ع) ، و هيچ قانونى معتبر نيست مگر قانونى كه براى مسلمانان در قرآن آمده و براى يهوديان در تورات آمده و براى مسيحيان در انجيل، اگر حقيقت چيزى ديگرى باشد چگونه مى تواند ادعاى مسلمان، يهودى ها، مسيحى ها در ايمان به خدا و اقرار به حاكميت امام زمان (ع) و قرآن يا حضرت عيسى عليه السلام و انجيل و یا إيليا (ع) و تورات صحت داشته باشد درحالى كه همزمان اقرار به حاكميت مردم و دموكراسى (كه ناقض اصلى اساس دين و حاكميت الهي در زمين است) دارند.
بنابراين فردى كه به دموكراسى و انتخابات اقرار كند، هيچ ارتباطى با دين الهى ندارد و او به تمامى اديان و حاكميت خدا بر زمين كافر و آز آن روى گردان است.
6. دموكراسى از گهواره تا گور: همزمان با پيدايش دموكراسى در هر كشورى از جهان، دهها حزب و حركت سياسى بوجود مى آيد، منتهى همچنان فريب و نيرنگ، دروغ و افترا، وتبليغات و ثروث ، حاكم اصلى است، با گذشت زمان تمام اين احزاب از صحنه خارج مى شوند و تنها دو حزب در صحنه سياسى باقى مى مانند، و سرانجام تلخ اين ماجرا اينكه تنها يكى ازاين دو حزب بر عريكه قدرت چنگ خواهد زد. بدين سان استبداد بار ديگر در قالب دموكراسى روش خودش را نشان مى دهد و اين نمونه بارز در دو كشور جلودار دموکراسى به وضوح قابل ديدن است، منظور دو كشور انگلستان كه صحنه سياسى آن در اختيار دو حزب محافظه كاران و حزب كارگر و آمريكا كه صحنه سياسى آن در اختيار حزب جمهورى و حزب ليبرال دموكرات مى باشد، اين دو حزب هموراه براى بدست آوردن حاكميت مطلق در حال جنگ و صراع هستند، پس دموكراسى مرحلى ای براى خارج كردن ضعیف ها از صحنه ، بدين ترتيب حركت مردم از دموكراسى به سوى استبداد آغاز مى شود، چرا كه چنگ اندازى فقط دو حزب و دو انديشه بر تمامى نظام قدرت، بدون وجود هيچ گونه مخالفت واقعى در خارج نشان گر چهره واقعى استبداد است. بدين ترتيب پس از به قدرت رسيدن گروه مدعى دموكراسى، شروع به خارج كردن بقيه رقيبان از صحنه و در يك شب دموكراسى تبديل به ديكتاتورى مى شود. در اين مورد افلاطون فيلسوف يونانى مى گويد: جلوداران دموكراسى وحاميان ملت افرادى هستند بسيار خشن و سياست باز، ثروتمندان را تار و مار مى كند وگروهى را اعدام، بدهكارى ها را لغو و زمين ها را تقسيم مى كند، با اين كار طرفدارانى براى خود گرد مى آورد تا از گزند دسيسه هاى دشمنانشان در امان باشد سرانجام ملت به داشتن او غبطه مى خورند و خود بر عريكه قدرت تكيه مى دهد. آتش جنگ را با همسايه هايى كه قبلا پيمان صلح بسته تا فرصت مناسبى براى تسويه حساب هاى داخلى داشته باشد، بر مى افروزد تا ملت خود را به اين حوادث مشغول و همواره دست نياز به او دراز كنند. گردن هر رقيب و منتقد را قطع مى كند تمام افراد با فضيلت از او دور مى شوند، وتنها جماعتى مزدور و دست به سينه دور او را مى گيرند، اديبانى را كه ما آنها را از شهرمان (مدينه فاضله) بيرون رانديم گرد او مى آيند و سروده هاى بى شمار در مدح او نثار مى كنند. سرانجام معابد را به تاراج مى برد تا شكم نگهبانان و يارانش را پر كند. در اين زمان ملت خواهد فهميد كه آزادى تبديل به طغيان شد و اين آخرين نظام حكومتى است). جمهورى افلاطون
موضوع تناقضات دموكراسى را در همين جا به پايان مى رسانم گرچه تناقضات دموكراسى بسيار است.
ادامه دارد...
فرياد زينب- تعداد پستها : 91
تاريخ التسجيل : 2008-10-11
حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم - فصل سوم
فصل سوم
مقابل انديشه دموكراسى با
آيين منجى عالم بشريت امام منتظر (ع)
مقابل انديشه دموكراسى با
آيين منجى عالم بشريت امام منتظر (ع)
كليه اديان الهى بر حاكميت خداوند بر زمين اتفاق نظر دارند منتهى مردم با آن مخالفند و در بيشتر اوقات از پذيرفتن آن سر باز مى زنند مگر تعداد معدودى همانند قوم موسى عليه السلام در زمان طالوت يا مسلمانان زمان پيامبر صلى الله عليه وآله اما همان افراد پس از رحلت او به مخالفت با اين حاكميت برخاستند و به حاكميت مردم از طريق شوری و انتخابات و سقيفه بنى ساعده كه وصى خدا على بن ابى طالب عليه السلام را ناديده گرفت، تن دادند. گرچه امروزه بيشتر افراد از مردم عادى گرفته تا علماى دين دم از حاكميت مردم مى زنند اما بسيارى از آنها قبول دارند كه خليفه واقعى بر زمين صاحب امر، امام زمان است (ع) ليكن در كشمكش هاى درونى و برونى نفسانى اين حقيقت همچنان ساكت، ضعيف و شكست خورده باقى مانده است، بدينسان مردم و بالاخص علماى بی عمل در يك فضای سرشار از نفاق زندگى مى كنند، آنها مى دانند كه خدواند حق است و حق او همان حاكميت الهى است وحاكميت مردم باطل و با حاكميت خداوند بر زمين در تضاد است با اين حال هيچ كس جانب حق را نمى گيرد در عوض مهر تأييد را بر باطل مى زنند، آنها همان علماى آخر الزمان اند، شرترين فقهاى روى زمين فتنه از آنها بر مى خيزد ، وبسوى آنها باز مى گردد همان گونه كه پيامبر اسلام (ص) اين چنين آنها را وصف مى كند:
( سيأتي زمان علي أمتى لايبقي من القرآن إلا رسمه ولا من الإسلام إلا أسمه يسمون به وهم ابعد الناس منه مساجدهم عامره وهى خراب من الهدي فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود ) بحار الأنوار ـ ج 52 ـ ص 190
( برامت من زمانى خواهد آمد كه از قرآن تنها ظاهرش و از اسلام تنها نامش باقى مى ماند، خود را مسلمان مى دانند ولى از آن بسيار دوراند، مساجد آباد است ولى خبری از هدايت درآن نیست ، فقه هاى آن زمان شرترين فقه هاى روى زمين اند فتنه از آنها برمى خيزد و به سوى آنها باز مى گردد ).
گوییی اين حديث از امير مؤمنان به گوششان نخورده که مى فرمود:
( لاتستوحشوا طريق الحق لقلة سالكية )
( از راه راست به خاطركمى راهروانش وحشت نكنيد)
و باز اين حديث پيامبر صلى الله عليه وآله را نشنيده مى گيرند كه فرمود:
( الاسلام بدأ غريبا وسيعود غريبا كما بدأ فطوبي للغرباء )
( اسلام درآغازغريب بود وهمانند آغازش غريب بازخواهد گشت، پس سعادت وخوشبختى براى غريبان است )
به خدا قسم كه تمامى اين به گوششان خورده و آنها را خوب درك كرده اند، اما دنيا با تمامى زرق و برقش در ديده گانشان جلوه نموده است و بر مردارى جمع شده اند كه با خوردن آن كاملا رسوا شده اند و فريبكارى را پيشه خود قرار دادند پس راهى جز طلب دنيا تحت شعار دين پيدا نكردند، ثمره كار اين بإصطلاح علماى مسلمين شيعه جز هتك حرمت أمير مؤمنان عليه السلام و افزرودن زخمى تازه بر زخم هاى قلب آن بزرگوار نيست، بار ديگر پيشوايان ضلالت وگمراهى اين علماى بى عمل سناريو سقيفه بنى ساعده را همانند روز اولش تكرار كردند و راه را براى شكستن مجدد پهلوى حضرت زهراء سلام الله عليها هموار كردند اما اين بار اين مصيبتها را بر أمام زمان (ع) وارد كردند، امروز همانند زمان رسول خدا صلی الله عليه وآله و خاندانی همانند خاندان رسول خدا صلى الله عليه وآله، ديروز على وفرزندانش بود امروز امام زمان (ع) و فرزندانش هستند، آيا خردمندى يافت مى شود كه خود را از آتش جهنم نجات دهد و از چنگال كفار قريش اين زمان نجات دهد و به موالات أولياى خدا تحصن جويد. از فريب شيطان (لعنت الله عليه) بر حذر باشيد مبادا شما را وادار به تقديس و اطاعت از آن علماى بى عمل ودشمن خدا وپيامبر (ص) ، كند آنها كسانى هستند كه شريعت خدا را منحرف مى كنند، براى بيان حقيقتشان گفتار و كردار آنها را بر قرآن و سنت پيامبر(ص) و أهل بيت (ع)، عرضه كنيد، خواهيد ديد كه آنها مسيری غير از آن راهی كه آن پيامبر و قرآن در حال حركت هستند ، آنها را لعنت كنيد همانگونه كه پيامبر خدا (ص) آنها را لعنت كرد، و از آنها دوری بجوئید همانگونه كه پيامبر (ص) از آنها دوری جست و حدیثی شریف به ابن مسعود فرمود: اى ابن مسعود اسلام در آغاز غريب بود و همانند آغازش غريب بازخواهد گشت، پس سعادت و خوشبختى براى غريبان است، هر كس در آن زمان باشد ( منظور زمان ظهور امام زمان (ع) است )
پس هرگز به آنها سلام نكنيد و به تشييع جنازه آنها نرويد و از بيمارانشان عيادت نكنيد چرا كه آنها به غیر سنت شما هستند آشكارا با شما دشمنى مى كنند و خلاف اعمالتان عمل مى كنند بر خلاف ملت شما مى ميرند، آنان از من نيستند و من از آنها نيستم... تا اينكه فرمود:( اى ابن مسعود روزى بر مردم خواهد رسيد كه نگه داشتن دين همانند نگه داشتن آتش گداخته اى در دست است، در آن زمان یا باید گرگ باشی یا گرگها تو را خواهند دريد. اى ابن مسعود علما و فقهای آن زمان خيانتكار و فاسد اند شرترين مخلوقات خدایند خود و پيروانشان و تمام كسانى كه به سوى آنها مى آيند و از آنها چيزى طلب كنند و تمام دوستداران ، همنشينان و هر كس که با آنها مشورت كند از بدترين خلق خدا هستند، خداوند آنها را درحالى كه كر و گنگ و كورند وارد جهنم می كند و از ضلالت خود بر نمى گردند. و چون روز قيامت شود بر روی صورت كور وگنگ و كر محشورشان خواهند شد و به دوزخ مسكن كنند كه هرگاه آن آتش خاموش شود باز شديدتر، سوزان تر و فروزان مى شود، هرگاه پوست تن آنها بسوزد پوست ديگری جایگیزین آن سازيم تا بچشند سختى عذاب را چون آنان را در آن (آتش جهنم) بيفكنند فرياد نامأنوسی چون عرعر خران از آن آتش چون ديگ جوشان مى شنوند، ودوزخ از خشم نزديك است شكافته شود گاه سعى كردند تا از آن خارج شوند آنها را به آن باز مى گرداند و مى گويند عذاب آتش را بچشيد، درحالى كه آه و ناله و حسرت مى كشند. اى ابن مسعود ادعا مى كنند كه بر دين و آئين و سنت من هستند، درحالى كه از من بيزارى جستند و من از آنها بیزارم. اى ابن مسعود در ملأ عام همنشين آنان نشو، در بازار با آنها بيعت نكن و هرگز راه راست را یافتید به آنان نشان ندهيد و حتى جرعه آبى نيز به گلوى آنها نريزيد .
خداوند در قرآن مى فرمود:
( من كان يريد الحياة الدنيا و زينتها نوف اليهم اعمالهم فيها و هم فيها لا يبخسون ) سوره هود ـ آية 15
( كسانى كه طالب عيش مادى و زينت دنيوى هستند ما مزد اعمالشان را در كار دنيا به طور کامل به آنها مى دهيم وهيچ از اجر عملشان كم نخواهد شد ).
وهمچنين خداوند مى فرمود:
( من كان يريد حرث الاخرة نزد له في حرثه ومن كان يريد حرث الدنيا نوته منها و ما له في الاخرة من نصيب ) سوره شورى ـ آية 20
هركس حاصل مزرعه آخرت را بخواهد ما بر تخمى كه كاشته مى افزائيم وهركس فقط حاصل كشت دنيا را بخواهد به او ازنعمات دنیا می دهیم ولى در آخرت (از نعمت ابدى آن) نصيبى نخواهد يافت.
اى ابن مسعود: چه بسيار دشمنى، كينه توزى و جدال از جانب آنان به امتم خواهد رسيد، آنها فرومايه ترين اين امت در دنيا هستند، قسم به آنكسى كه مرا به حق مبعوث كرد ؛خداوند آنها را در زمين فرو خواهد برد و آنها را به بوزينه و خوك تبديل خواهد كرد.
ابن مسعود می گوید: رسول خدا (ص) گريست و ما نيز به دنبال او گريستيم و گفتيم: اى رسول خدا برای چه گريه مى كنى؟ فرمود: ترحم بر اشقيا خداوند مى فرماید:
( و لو ترى اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مكان قريب) سوره سبأ ـ آيه 51
(واگر تو سختى حال مجرمان را مشاهده كنى هنگاميكه هراسانند و هيچ از عذاب آنها فوت وزائل نشود و از مكان نزديكى دستگير شوند ).
يعنی اینكه هركس علوم دين را براى مقاصد دنيوى بياموزد و از آن در اين راه سوء استفاده كند، و حب دنيا در دلش مزين شود ، راه غضب خدا را پيموده جاى او در قعر جهنم كنار يهوديان و نصارا است ، كسانى كه از كتاب خدا روى برگرداندند . خداوند مى فرمود:
( فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنه الله على الكافرين)
( پس چون آن پيغمبری که او را می شناختند به سویشان آمد به او کافر شدند پس لعنت خشم خدا بر كافران باد) .
اى ابن مسعود هركس قرآن را به نيت کسب منافع دنيوى و زينت هاى دنیا بياموزد خداوند بهشت را بر او حرام مى گرداند.
اى ابن مسعود هركس علم بیاموزد و به آن عمل نکند خداوند در روز قيامت او را نابينا محشور مى كند و هركس علم را براى ريا و شهرت دنيا بياموزد خداوند برکتش را از او می گیرد وروزيش را تنگ گرداند و او را به خود واخواهد گذاشت وهركس خداوند او را به خود واگذارد هلاك خواهد شد.
خداوند فرمود:
( فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا )
( وهركس به لقاى پروردگارش اميدوار است بايد نيكو كار شود و هرگز در پرستش خدا احدى را با او شريك نگرداند ) .
اى ابن مسعود همواره هم نشين ابرار باش و با تقوى پيشگان و پرهيزگاران برادرى كن چون خداوند در كتابش فرموده:
( الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين)
( در آن روز (روز قيامت) دوستان هم با يكديگر دشمنند بجز تقوی پیشگان)
اى ابن مسعود بدان كه به معروف به ديد منكر نگاه مى كنند و به منكر به ديد معروف، بدين خاطر خداوند بر دلهايشان مهر مى زند پس ميان آنها هيچ شاهدى بر حق و قائمى بر قسط وجود ندارد. خداوند مى فرمود:
( يا ايها الذين امنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين )
( اى اهل ايمان نگهدار عدالت باشيد و براى خدا (يعنى موافق حكم خدا) گواهى دهيد هرچند بر ضرر خود يا پدر و مادر و خويشاوندان شما باشد).
اى ابن مسعود با حسب و نسب و ثروت شان بر يكديگر فخر مى فروشند....
ادامه دارد ...
فرياد زينب- تعداد پستها : 91
تاريخ التسجيل : 2008-10-11
حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم - ادامه فصل سوم
اين شرح حال آن علمای بى عمل (عمل به سنت خداوند متعال و پيامبرش و أئمه اطهار عليهم السلام) از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله از يك سو ادعاى مسلمانى و تشيع مى كنند و از سوى ديگر كنار گذارى حضرت على عليه السلام را قبول دارند پس لعنت خدا بر هر گمراه و گمراه كننده اى كه خود را امام مردم قرار داده و ديگران را به پرستش خود بجاى خداوند وامى دارد، نكته اى كه مردم بايد بدانند آنست كه از پيروی اين گونه علماى بى عمل حذر كنند زيرا آنها به حاكميت مردم و انتخابات و دموكراسى آمريكايى ( اين دجال بزرگ) اقرار دارند و بر مردم واجب است كه به حاكميت خدا و پيروى از امام زمان (ع)اقرار کنند باشند در غير اين صورت مردم چه جوابى براى پيامبران و أمامانشان خواهند داشت؟
و آيا بر كسى پوشيده است كه تمامى اديان الهى اقرار به حاكميت خدا داشته اند و حاكميت مردم را رد مى كنند ؟ پس بعد از اینکه این علما با قرآن ، رسول خدا(ص) و أهل بيت (ع) مخالفت کردند و شريعت خداوند سبحان را تحريف نمودند هیچ حجتی برای کسی در پیروی کردن از آنان باقی نمی ماند واینها همان فقهاى آخر الزمان اند كه در مقابل امام مهدی (ع) مى ایستند و با او می جنگند، پس آيا حجتى براى پيروانشان باقي است ؟ پس از آنكه از ابليس پيروى كردند و حاكميت مردم را معرفى كردند درحالى كه تمام اديان الهى بر حاكميت خدا اتفاق نظر دارند، يهوديان در انتظار إيليا (ع) مسيحيان در انتظار حضرت عيسى (ع) و مسلمانان در انتظار مهدى موعود (ع) هستند، آيا يهوديان به إيليا (ع) خواهند گفت برگرد كه ما انتخابات و دموكراسى داريم و آن بهتر از آنچه است كه خدا مقرر كرده است؟! و آيا مسيحيان به حضرت عيسى (ع) خواهند گفت: اى الاغ سوار، لباسهايت از جنس پشم است، غذا كم مى خورى، و أهل زهد و تقوى در دنيا هستى برگرد چون ما حاكمان منتخبى داريم كه در تمام اطراف دنيا از حلال و حرام آن لذت مى برند و آنها بردگان شهوت و هوسرانى خود هستند؟!
و آيا مسلمانان وبالاخص شيعيان به امام زمان (ع) خواهند گفت كه : اى پسر فاطمه برگرد كه علما و فقهاى ما انتخابات و دموكراسى را بهترين راه حل قرار دادند و آيا جواب پيروان فقهاى آخر الزمان به حجت ابن الحسن (ع) اين خواهد بود كه براى فقهايمان محرض شد افضليت با شورى، سقيفه بود و انتخابات است؟ و آيا جواب نهائى شان، حق با أهل سقيفه و حضرت أمير مؤمنان على بن ابى طالب (ع) يك فرد تندرويى بود؟! پاسخ امام (ع) به آنها چه خواهد بود و چگونه اين تناقض كه خود را در آن گرفتار كردند را جبران خواهند كرد؟ در جواب اين فقهاء ] به حسب نامى كه حمل مى كنند مجبورم آنها را فقيه خطاب كنم، گرچه لياقت اين نام را ندارند [ اين ضرب المثل عراقى كافى است كه ( هو لو دين لو طين) ( اين دين است يا گِل است) مقصود این است که شما مذهب را تبديل به گِلِ نرمى كرديد كه به راحتى به هر شكلى كه خواسته باشيد تغيير دهيد.
از سويى ما شيعيان به عمر بن الخطاب معترضيم كه پس از پيامبر (ص) شوری و انتخابات به راه انداخت اما فقهاى آخر الزمان ما اجازه مى دهند تا انتخابات و شورى انجام گيرد و آن را تأييد مى كنند، آيا براى اين دو نقيض پاسخى هم هست، چگونه ممكن است اين دو باهم جمع شوند. از اين گذشته تورات و انجيل موجود همچنان بر حاكميت خداوند تأكيد مبرم دارد و حاكميت مردم را رد مى كند، اين دو كتاب آسمانى حجت را بر يهوديان و مسيحيان تمام مى كند. به همين خاطر طرفداران دموكراسى در غرب تمام تلاش خود را كردند تا اين گونه متن هاى تورات وانجيل را رد يا به نحوى تحريف كنند. «كسبينوزا» از جمله افرادى بود كه در كتابش لاهوت وسياسيت سعى در اين كار داشت. أما قرآن از ابتدا تا انتها حاكميت خدا بر زمين و رد حاكميت مردم را مطرح مى كند و برداشت هاى يك جانبه كسانى كه مى خواهند كلام خدا را بر اساس هوا و هوس هاى خود تحريف كنند تا از فلان و فلان يا از عقيده فلانى دفاع نمايند را بى اهميت مى سازد. كليه اين امور فساد آور است و پيروانش، ره پويان باطل اند، پى بردن به تباهى اين راه و باطل بودنش امر چندان سختى نيست.
ادامه دارد...
و آيا بر كسى پوشيده است كه تمامى اديان الهى اقرار به حاكميت خدا داشته اند و حاكميت مردم را رد مى كنند ؟ پس بعد از اینکه این علما با قرآن ، رسول خدا(ص) و أهل بيت (ع) مخالفت کردند و شريعت خداوند سبحان را تحريف نمودند هیچ حجتی برای کسی در پیروی کردن از آنان باقی نمی ماند واینها همان فقهاى آخر الزمان اند كه در مقابل امام مهدی (ع) مى ایستند و با او می جنگند، پس آيا حجتى براى پيروانشان باقي است ؟ پس از آنكه از ابليس پيروى كردند و حاكميت مردم را معرفى كردند درحالى كه تمام اديان الهى بر حاكميت خدا اتفاق نظر دارند، يهوديان در انتظار إيليا (ع) مسيحيان در انتظار حضرت عيسى (ع) و مسلمانان در انتظار مهدى موعود (ع) هستند، آيا يهوديان به إيليا (ع) خواهند گفت برگرد كه ما انتخابات و دموكراسى داريم و آن بهتر از آنچه است كه خدا مقرر كرده است؟! و آيا مسيحيان به حضرت عيسى (ع) خواهند گفت: اى الاغ سوار، لباسهايت از جنس پشم است، غذا كم مى خورى، و أهل زهد و تقوى در دنيا هستى برگرد چون ما حاكمان منتخبى داريم كه در تمام اطراف دنيا از حلال و حرام آن لذت مى برند و آنها بردگان شهوت و هوسرانى خود هستند؟!
و آيا مسلمانان وبالاخص شيعيان به امام زمان (ع) خواهند گفت كه : اى پسر فاطمه برگرد كه علما و فقهاى ما انتخابات و دموكراسى را بهترين راه حل قرار دادند و آيا جواب پيروان فقهاى آخر الزمان به حجت ابن الحسن (ع) اين خواهد بود كه براى فقهايمان محرض شد افضليت با شورى، سقيفه بود و انتخابات است؟ و آيا جواب نهائى شان، حق با أهل سقيفه و حضرت أمير مؤمنان على بن ابى طالب (ع) يك فرد تندرويى بود؟! پاسخ امام (ع) به آنها چه خواهد بود و چگونه اين تناقض كه خود را در آن گرفتار كردند را جبران خواهند كرد؟ در جواب اين فقهاء ] به حسب نامى كه حمل مى كنند مجبورم آنها را فقيه خطاب كنم، گرچه لياقت اين نام را ندارند [ اين ضرب المثل عراقى كافى است كه ( هو لو دين لو طين) ( اين دين است يا گِل است) مقصود این است که شما مذهب را تبديل به گِلِ نرمى كرديد كه به راحتى به هر شكلى كه خواسته باشيد تغيير دهيد.
از سويى ما شيعيان به عمر بن الخطاب معترضيم كه پس از پيامبر (ص) شوری و انتخابات به راه انداخت اما فقهاى آخر الزمان ما اجازه مى دهند تا انتخابات و شورى انجام گيرد و آن را تأييد مى كنند، آيا براى اين دو نقيض پاسخى هم هست، چگونه ممكن است اين دو باهم جمع شوند. از اين گذشته تورات و انجيل موجود همچنان بر حاكميت خداوند تأكيد مبرم دارد و حاكميت مردم را رد مى كند، اين دو كتاب آسمانى حجت را بر يهوديان و مسيحيان تمام مى كند. به همين خاطر طرفداران دموكراسى در غرب تمام تلاش خود را كردند تا اين گونه متن هاى تورات وانجيل را رد يا به نحوى تحريف كنند. «كسبينوزا» از جمله افرادى بود كه در كتابش لاهوت وسياسيت سعى در اين كار داشت. أما قرآن از ابتدا تا انتها حاكميت خدا بر زمين و رد حاكميت مردم را مطرح مى كند و برداشت هاى يك جانبه كسانى كه مى خواهند كلام خدا را بر اساس هوا و هوس هاى خود تحريف كنند تا از فلان و فلان يا از عقيده فلانى دفاع نمايند را بى اهميت مى سازد. كليه اين امور فساد آور است و پيروانش، ره پويان باطل اند، پى بردن به تباهى اين راه و باطل بودنش امر چندان سختى نيست.
ادامه دارد...
فرياد زينب- تعداد پستها : 91
تاريخ التسجيل : 2008-10-11
حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم - فصل چهارم
فصل چهارم
آياتى قرآنی كه حاكميت خداوند برزمين را اثبات مى كند
ابتدا با آياتى كه حاكميت خداوند بر زمين را اثبات مى كند آغاز مى كنيم:
( قل اللهم مالك الملك توتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعزمن تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شيء قدير) سوره آل عمران-آيه 26
( بگو اى پيغمبر (ص) بار خدايا پادشاه ملك هستى تو هر كه را خواهى عزت ملك و سلطنت بخشى و از هر كه خواهى بگيرى و بهر کسی كه خواهى عزت و اقتدار بخشى وهر كه را خواهى خوار گردانى هر خير و نيكوئى بدست توست و همانا که تو بر هر چيز توانائى )
اين آيه كريمه گواه روشنى بر مالكيت خداوند تبارك و تعالى بر تمام هستى است و هركس را كه بخواهد به خلافت و جانشينى خود بر زمين تعيين مى كند. با استناد به اين آيه قرآن:
( اني جاعل في الارض خليفة ) سوره بقره - آيه 30
( من در زمين خليفه اى خواهم گماشت )
پى مى بريم هيچ كس به غير از خداوند متعال صلاحيت انتخاب و گماردن حاكم ويا فرمانروايى ندارد و خداوند صاحب اختياراست كه اين حاكميت را به هركس بخواهد واگذار كند، البته اين نيست كه خليفة الله همیشه بر تخت سلطنت بنشيند چه بسيار اتفاق مى افتد كه با زور حقش را پايمال كنند، و او را از جايگاهش دور سازند، تاريخ بشريت شاهد بسيارى از اين اتفاقات است و گواه خوبى بر اين مدعاست ، بجاى حضرت ابراهيم (ع) نمرود (لعنه الله) و به جاى حضرت موسى (ع) فرعون (لعنه الله) و بجاى امام حسين (ع) يزيد (لعنه الله) بر حاكميت چنگ انداخته بودند. خداوند متعال مى فرماید:
( أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب والحكمة وآتيناهم ملكا عظيما ) سورة نساء ـ آيه 54
( آيا حسد مى ورزند به مردم بخاطر فضلی که خداوند به آیشان عطا نمود كه البته ما بر آل ابراهيم كتاب و حكمت فرستاديم و به آنها ملك و سلطنتى بزرگ عطا كرديم).
خداوند حاكميت الهى را مختصِ خاندان حضرت ابراهيم (ع) قرار داده است اما غاصبان زمان آنها را مستضعف نگه داشتند و از دست يابى به حكومت دور كردند پس نظام به چنگال ستمگران وغاصبان افتاد ، حالا وظيفه مردم زمينه سازى براى دستيابى خليفه خدا به نظام و رهبرى امت است در غير اين صورت فرصت رستگارى را از دست داده اند و خشم خدا را خريده اند.
امام صادق مى فرمايند: (... أما تری الله يقول "ما كان لكم أن تنبتوا شجرها " يقول ليس لكم أن تنصبوا إماما من قبل أنفسكم تسمونه محقا بهوی أنفسكم وإرادتكم ، ثم قال الصادق (ع): ثلاثة لا يكلمهم الله ولا ينظر إليهم يوم القيامة ولا يزكيهم ولهم عذاب أليم من أنبت شجرة لم ينبته الله يعني من نصب إماما لم ينصبه الله أو جحد من نصبه الله) تحف العقول ـ صفحة 325
( آيا نشنيديد كه خداوند مى فرمايد : « شما حق کاشتن درخت آنرا ندارید » مى فرمايد ، شما حق اينكه امامى از طرف خود انتخاب كنيد و او را به دلخواه و اراده خود محق بناميد نداريد و سپس امام صادق ( ع ) فرمود : سه گروه هستند که خداوند در روز قيامت با آنها صحبت نمى كند و براى آنها عذاب دردناكى خواهد بود ، كسى كه درختى را بكارد كه خدا نكاشته است يعنى امامى را منصوب كند كه از طرف خدا منصوب نشده است ) .
2. داستان طالوت:
( ألم تر الى الملإ من بعد موسى إذ قالوا لنبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل في سبيل الله ) سورة بقرة ـ آية 246
( نديدى آن گروه بنى اسرائيل را كه پس از وفات موسى از پيغمبر وقت خود تقاضا كردند كه پادشاهى براى ما برانگيز تا در راه خدا جهاد كنيم )
اين مؤمنين بنى اسرائيل به حاكميت خداوند عقيده داشتند پس هرگز خود حاكمى تعيين نكرده و از خداوند خواستند تا برايشان تعيين كند، اين روشن ترين و بزرگترين گواه تعيين حاكم توسط خداوند متعال است نه از انتخابات و توسط مردم، و تمام اديان بر آن اتفاق نظر دارند.
3. من در زمين خليفه می گمارم :
( وإذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة) . سوره بقرة ـ آيه 30
( وخداوند به ملائكه فرمود من در زمين خليفه اى خواهم گماشت)
به طور حتم حكم بايد در دست خليفه خدا باشد، اوّلين خليفه خدا بر زمين حضرت آدم بود و در اين زمان خلافت الهى متعلق به امام زمان(ع) می باشد پس بر مردم واجب است زمينه هاى برپايى حكومت آن حضرت را فراهم كنند چون او برگزيده خداوند است وهيچ انتخابات و دموكراسى نبايد در برابر اين حكم قد علم كند.
4- خداوند مى فرماید:
( ومن لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الكافرون ) سورة مائدة - آيه 44.
( هركس بر خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند چنين كس از كافران خواهد بود )
همچنين خداوند مى فرمود:
( ومن لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الظالمون ) سورة مائدة - آيه 45.
( و هركس خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند چنين كس از ستمكاران خواهد بود )
خداوند نيز مى فرمود:
( ومن لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الفاسقون ) سورة مائدة - آيه 47.
( وهركس به خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند چنين كس از فاسقان خواهد بود ) .
بديهى است هر زمان براى حاكم مشكلات تازه اى مربوط به همان زمان بوجود مى آيد كه حل آن نياز به داشتن دانش و فهم خاصى از خداوند است تا از وجود آنها آگاهى كامل پيدا كند، اين خصوصيت تنها لايق فرمانروايانيست كه نظام را طبق قانون الهى مى گردانند میباشد، و اينها فقط كسانى مى توانند باشند كه توسط خدا برگزيده شده اند.
شواهد و دلايل بسيارى وجود دارد كه حاكميت مردم و انتخابات را نقض مى كند بارز ترين آنها داستان حضرت موسى (ع) است، خداوند در قرآن مى فرمود:
( واختار موسى قومه سبعين رجلا لميقاتنا فلما أخذتهم الرجفة قال رب لو شئت أهلكتهم من قبل وإياي أتهلكنا بما فعل السفهاء منا إن هي إلا فتنتك تضل بها من تشاء وتهدي من تشاء أنت ولينا فاغفر لنا وارحمنا وانت خير الغافرين ) سوره اعراف ـ آيه 155
( موسى از قوم خود هفتاد مرد براى وعده گاه خدا انتخاب كرد آنها را صاعقه درگرفت موسى (درآن حال) گفت پروردگارا اگر مشيت نافذت تعلق گرفته بود كه همه آنها ومرا نيز هلاك كنى پيش تر (از وعده) مى كردى آيا ما را به خاطرعمل سفيهان ما هلاك می کنی اين كار جز امتحان تو نيست كه در اين امتحان هر كه را خواهى گمراه و هر كه را خواهى هدايت مى كنى توئى مولاى ما پس بر ما ببخش و ترحم كن كه توئى بهترين آمرزندگان)
داستان از اين قرار است كه حضرت موسى هفتاد تن از وفادارترين و با اخلاص ترين افراد خود براى وعده گاه خدا انتخاب كرد ليكن سرانجام همگى كفر ورزيدند و از فرمان خدا و حضرت موسى ( ع ) سرپيچى كردند، حضرت موسى (ع) يك معصوم بود و افرادى را كه انتخاب كرد با اخلاص ترین و وفادارترين افراد او بودند اما نتيجه چيزى غير از آنچه انتظارش مى رفت شد، پس چگونه مى توان به افرادى كه مردم آنها انتخاب مى كنند اعتماد كامل داشت و اينكه دانسته يا ندانسته بدترين و بى لياقت ترين افراد انتخاب نشوند. به نظر من اين دلايل كافى وجامع است براى رد حاكميت مردم است، هركس خواستار دلايل بيشترى است بهتر است به قرآن مراجعه كند كه در آنجا حرفهاى بسيار براى گوش هاى بسته و ضماير خفته وجود دارد :
( ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الارض يرثها عبادي الصالحون * إن في هذا لبلاغا لقوم عابدين * وما أرسلناك إلا رحمة للعالمين * قل إنما يوحى إلي أنما إلهكم إله واحد فهل أنتم مسلمون * فإن تولوا فقل آذنتكم على سواء وإن أدري أقريب أم بعيد ما توعدون * إنه يعلم الجهر من القول ويعلم ما تكتمون * وإن أدري لعله فتنة لكم ومتاع الى حين * قال ربي احكم بالحق وربنا الرحمن المستعان على ما تصفون ) سوره الانبياء ـ آيه هاى 105 ، 112
( و ما در زبور نوشتيم كه قطعاً بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد * دراين قرآن براى اهل عبادت تبليغ رسالت خواهد بود * و (اى رسول) ما تو را نفرستاديم مگر آنكه رحمت براى اهل عالم باشى * (اى رسول ما) به امت بگو كه بر من اين وحى مى رسد كه خداى شما خدائيست يكتا پس آيا شما تسليم امر او خواهيد شد. * چنانچه كافران از حق رو گردانيدند به آنان بگو من شما را آگاه كردم و ديگر نمى دانم كه آن وعده روز سخت قيامت كه بشما دادند دور يا نزديك خواهد بود * همانا خدا بهمه سخنان آشكار و انديشه هاى پنهان شما آگاهست * و نمی دانم شايد اين براى شما امتحانى باشد و تمتعى در دنيا تا هنگام مرگ فر رسد * رسول گفت پروردگاراتو بحق حكم كن و پروردگار ما همان خداى مهربانیست كه بر ابطال آنچه شما بر خلاف حق مى گوييد از او يارى مى طلبم ) .
ادامه دارد...
فرياد زينب- تعداد پستها : 91
تاريخ التسجيل : 2008-10-11
حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم - فصل پنجم
فصل پنجم
چرا منجى منتظر؟!
چرا منجى منتظر؟!
1. مـــذهب:
الف) خداوند سبحان در قرآن مى فرمود:
( و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون) سوره الذريات ـ آيه 56
(وجن وانس را نيافريدم مگر براى اينكه مرا پرستش كنند).
در رواياتى كه از اهل بيت عليهم السلام آمده مأموريت مهم امام زمان (ع) معرفى خداوند به مردم و هدايت مردم به اوست چرا كه او چراغ هدايت و حجت خداوند بر بندگان است.
ب) پيامبران (ع): دوّمين مأموريت امام زمان (ع) معرفى پيامبران خدا و مظلوميت شان (ومظلوميت خلفاى خدا بر زمين كه حقشان پايمال شد وارثيه شان که به تاراج رفته) به مردم است.
ج) پيامبرى: مأموريت سوّم امام زمان (ع) معرفى پيامهاى آسمانى و شريعت هاى الهى به مردم خالى از هر گونه انحراف و باطل نگرى تا حقيقت و عقايدى كه مطلوب خدا است آشكار شود و شريعتى كه مورد رضاى اوست، عالم گير شود.
سرانجام آنچه را كه امام زمان (ع) در خصوص اصلاح دين به مردم معرفى می كند شالوده اى از علم، معرفت و حكمت است (ويعلمهم الكتاب والحكمه) (به آنها كتاب و حكمت مى آموزد). از امام صادق عليه السلام آمده است كه :
(العلم سبعة وعشرون حرفا فجميع ما جاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتى اليوم غير الحرفين فإذا قام قائمنا أخرج الخمسة والعشرين حرفا فبثها فى الناس و ضم إليها الحرفين حتى يبثها سبعة و عشرين حرفاً ) بحار الأنوار ـ ج 52
( دانش از بيست و هفت حرف تشكيل شده، تا كنون پيامبران تنها دو حرف آن را به مردم معرفى كردند و تا امروز مردم هنوز همان دو حرف را مى دانند، زمانى كه قائم آل ما ظهور كند آن بيست و پنج حرف باقى مانده را نمايان مى كند و ميان مردم مى گستراند و آن دو حرف را به آن مى افزايد تا تمام بيست و هفت حرف براى مردم آشكار شود ) .
2. دنيـــا:
پيروان اديان آسمانى در خصوص مصلح منتظر باور واحدى دارند . او كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند پس از آنكه پر از ظلم و جور گرديده . اين حديث معروف در بين مسلمانان از پيامبر صلى الله عليه وآله و أهل بيت عليهم السلام روايت شده و هردو گروه شيعه و سنى آن را روايت كردند. حكومت الهى چه امتيازهايى بايد داشته باشد تا بتواند زمين را پر از عدل و داد كند؟ پيش از آنكه وارد اين بحث مهم شوم اجازه دهيد مبحثى كه اهميت آن از بحث پيشين كمتر نيست را بيان كنم كه پيش نياز همين بحث است. ما به عنوان يك امت شيعه و بنا به آنچه كه از پيامبر (ص) و أهل بيت عصمت (ع) در مورد علامات ظهور و قيام امام زمان (ع) بدون در نظر گرفتن نظر افراد بى لياقت و كسانى كه از روايات تبعيت نمى كنند به دستمان رسيده ، این ایام را ایام ظهور می دانیم همچنين مسيحيان اين زمان نيز بر اين عقيده اند كه اين روزها، روزهاى ظهور منجى عالم بشريت است كه در آيين آنها حضرت مسيح است مى باشيم . كتابى از نوشته قسيس مسيحى در اواسط قرن گذشته را خواندم كه در آن نوشته بود، زمينه هاى ظهور و قيامت صغرى در اين برهه از زمان در حال شكل گيرى است، در مورد يهوديان نيز ، اين روزها را جزو رستاخيز صغرى مى دانند و از نوشته هايشان چنين بر مى آيد كه اين روزها نويد بازگشت حضرت إيليا (ع) و ظهور منجى عالم بشريت را مى دهد، در معدود روزهاى گذشته گروهى از يهوديان در فلسطين اعلاميه هايى از طريق هواپیما پخش مى كردند كه در آنها از مسلمين مى خواسته تا بيت المقدس را تخليه كنند چون زمان رستاخيز صغرى فرا رسيد و اين روزهاى آخر است و از اين به بعد تنها صالحين حق ماندن در بيت المقدس را داردند، و بنا به اعتقاد خودشان صالحين همان يهوديان هستند. اين رخ دادها بيان مى كند كه تمام كسانى كه به دعوت پيامبران عليهم السلام عقيده دارند، پى برده اند كه اين ايام ظهور مصلح و منجى عالم بشريت (ع) است. اگر اينها بر ظهور منتظر دلالت دارد و او مى آيد تا زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه ظلم وجور او را پر كرده است، پس كاملا مسلم است اكنون جهان در ظلم و جور غوطه ور است و بى داد گرى در همه جايش رخنه كرده است.
در اينجا دو پرسش مطرح مى شود:
اوّلا: چگونه دنيا سرشار از ظلم و جور شده؟ پاسخ اين پرسش را قبلا به تفصيل بيان كردم و در آينده نيز به آن اشاره خواهم كرد.
دوّما: چگونه پُر از عدل و داد مى شود؟ اين موردى است كه مى خواهم به آن بپردازم، و در چند سطر بعد به حاكميت خداوند بر زمين و امورى كه منجر به ايجاد حاكميتى پر از عدل و داد در زمين خواهم پرداخت .
1- قانون ( قانون عمومى و غيره ) : تدوين كننده قانون خداوند سبحان است ، آفريننده جهان هستى و آنچه در آن است و به مصلحت و خواسته هاى تمام انس و جن و ساكنين زمين از حيوانات، نباتات و جمادات و ديگر مخلوقاتى كه از آنها بى خبريم كاملا آگاه است. همچنين از گذشته، حال و آينده و آنچه به صلاح جسم و روان انسانى و آنچه به صلاح جنس بشريت است به طور تمام و كمال آگاه است، از سوى قانون بايد تمام ديدگاه هاى گذاشته، حال و آينده صلاح جسم و روان، صلاح جنس بشريت، صلاح گروه و گروه بشرى و همچنين مصلحت باقى آفريده ها همچنين صلاح و حقوق جمادات نيز از جمله زمين، آب و محيط زيست ... در نظر بگيرد. جز خداوند متعال هيچ كس به جزئيات تمام اين امور آگاهى ندارد، بسيار از آنها در نظام تحصيلى و درك ما غايب هستند، و علم و معرفت از درك و شناخت آن عاجز است... به فرض آنكه كسى پيدا شود كه تمام اين موارد را بداند، چگونه مى توانيم مطمئن شويم كه قانونى تدوين خواهد كرد كه تمام موارد موجود در آن گنجانده شده در حالى كه بسياری از موارد در محيط بيرون در تناقض هستند، پس جايگاه مصلحت در اينجا كجا مى تواند باشد؟ و در كدام شريعت؟ پر واضح است كه مصلحت فقط در قانون الهى و شريعت آسمانى مى تواند باشد چون تدوين گرش آفريدگار خلق است، كسى كه بر پنهان و آشكار آگاه است، توانايى كه امور را به دلخواه خود اداره مى كند متعالى و پاك است پس از چه رو به او شرك مى ورزند.
ادامه دارد ...
فرياد زينب- تعداد پستها : 91
تاريخ التسجيل : 2008-10-11
حاكميت خــدا نه حاكميت مـردم - ادامه فصل پنجم
2- پادشاه يا حاكم : بدون شك حاكميت به هر شكلى كه باشد چه از طرف مردم همانند ديكتاتورى يا دموكراسى و چه از طرف خداوند سبحان ، تأثير مستقيم بر جامعه بشرى دارد زيرا جامعه مجبور به پذيرفتن اين رهبرى است، حداقل به اتباع فطرت ذاتى انسان است زيرا انسان فطرتاً به دنبال پيروى از يك رهبر الهى است:
( فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم)
( فطرت خداوند است كه بشر را بر آن آفريده است هيچ تغييرى در خلقت خدا نیست اين است دین پایدار )
و منظور از رهبر همان خليفه خدا بر زمين است، هرگاه ولى خدا از حقش رانده شود و دور ماند و بر آيينه فطره به سبب ستمهاى اين دنيا خدشه اى وارد شود انسان در مقابل هر رهبرى به غير از ولى و حجت خدا سر تسليم فرو خواهد آورد تا جبران اين كمبود فطرى شود حتى اگر اين رهبرى و حاكميت بر ضد حجت خدا بر زمين باشد . انسان ميل به اطاعت از نام حاكم دارد و حاكميت از این دو حال خارج نيست يا ولى وجانشين خداست كه خليفه از جانب خداوند تعيين مى شود و يا فردى سواى اين كه ممكن است ديكتاتورى باشد كه با زور و ستمگرى بر زمام امور تسلط يافته است و يا اينكه از كانال انتخابات ودموكراسى آزاد به قدرت رسيده است، فرمانروايى كه از جانب خداوند منصوب مى شود ، كلامى جز كلام خدا به زبان نمى آورد و جز به دستور خدا عمل نمى كند و هيچ چيز جابجا نمى كند مگر به فرمان خداوند ، رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايند:
( من أستمع الي ناطق فقد عبده فأن كان الناطق ينطق عن الله فقد عبد الله وأن كان الناطق ينطق عن الشيطان فقد عبد الشيطان )
از معناى كلام رسول خدا چنين بر مى آيد
( هرگاه شنوده اى به سخنرانى گوش دهد بنده او مى شود، پس هرگاه گوينده از خداوند سخن بگويد او خدا را بنده شده است و هرگاه گوينده از شيطان سخن بگويد او شيطان را بنده شده )
پس سخن سوّمى وجود ندارد و تمام سخن ها به دو دسته تقسيم مى شود يا پيرامون خداوند است و يا درمورد شيطان ، پس هر حاكمى كه ولى و حجت خدا نباشد، دست نشانده و سخن گوى شيطان است به هر ترتيبى كه باشد. و از سخنان أهل بيت عليهم السلام اين مضمون بر مى آيد كه:
( إن كل راية قبل القائم هي راية الطاغوت )
(هر پرچمی قبل از ظهور قائم (ع) پرچم طاغوت است )
منظور پرچمی اى كه صاحبان آن هيچ ارتباطى با حجت قائم (ع) ندارند. بنابراین فرمانروايى كه از طرف خدا تعيين مى شود در واقع سخنگوى خداوند است و در مقابل هر حاكمى كه از طرف خدا تعيين نشده است در واقع سخن گوى شيطان است و مسلّم است كه سخنگوى خداوند توانايی اصلاح دين و دنيای افراد را دارد و سخن گوى شيطان دين ودنياى افراد را به فساد و تباهى مى كشاند.
اين را مى دانيم كه خداوند به درون آدمها كاملا آگاه است و افراد صالح را از تبهكار تشخيص مى دهد، پس خليفه و جانشينى را كه انتخاب مى كند از بهترين، صالح ترين، حكيم ترين وداناترين بندگان خويش بر زمين هستند و خود آنها را از لغزش و اشتباه مصون مى دارد و آنها را براى اصلاح و صلاح مردم آماده مى سازد.
أما در مورد مردم اگر با فرمان خدا مخالفت كنند جز بدترين افراد انتخاب نخواهند كرد اتفاقى كه براى حضرت موسى عليه السلام افتاد على رغم معصوميتش و انتخاب هفتاد تن از قوم خود به گمان اينكه صالح ترين آنها هستند اما فساد و عاقبت سوء آنها درس عبرتى براى جهانيان شد.
3 - قانون و فرمانرواى حاكميت خداوند از كمال و عصمت برخوردار است، بر اين مبنا صلاح امور سياسى، اقتصادى و اجتماعى مردم پايه ريزى مى شود، چرا كه تمام اين جوانب و امور در زندگى تكيه بر قانون و حاكم دارد ، قانون به آن نظم و ترتيب مى بخشد و حاكم ، آنها را پياده مى كند . اگر قانون از جانب خدا باشد این امور به بهترين و كاملترين نحو برنامه ريزى مى شوند، به علاوه اگر حاكم از جانب خدا و خليفه خدا از بهترين بندگان او باشد پياده كردن و اجراى قانون به بهترين و كاملترين نحو صورت خواهد گرفت.
سرانجام هرگاه امت اسلام حاكميت خدا بر زمين را پذيرفت سعادت دنيا و آخرت را نصيب خود كرده ، امتى كه حاكميت الهى بر زمين را قبول كند فرزندانى بوجود خواهد آورد كه خیری که از آنها بلند می شود ازخیری که از زمين به آسمان برمی خیزد بیشتر است و آن خیر تبعیت از حجت خدا بر زمین و خالص بودن برای اوست پس به درستی که بهترین نزولات آسمان بر آنان نازل می شود و آن توفیق الهی است و اين امت بهترين امتها خواهد شد زيرا حاكميت خليفه خدا بر زمين را قبول كردند:
( و لو أن اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون) الاعراف ـ 96
( وچنانچه مردم شهرها و ديارها همه ايمان آورده و پرهيزكار مى شدند همانا ما درهاى بركات آسمان و زمين را بر روى آن مى گشوديم وليكن چون تكذيب كردند ما هم آنانرا به كيفر كردار زشتشان رسانديم )
و برترى ملتها بر يكديگر بر حسب مقدار پذيرش خليفه خدا در زمين و ميزان فرمانبردارى از او مى باشد .
از اين جانب مى توان حساب كرد كه ملتى كه حاكميت امام زمان (ع) را پذيرفته نيكوترين امتى است كه براى مردم در نظر گرفته شده است .
( كنتم خير أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) آل عمران 110
( شما نيكوترين امتى هستيد كه بر آن قيام كردند كه ( براى اصلاح بشر) مردم را به نيكوكارى می خوانید و از بدكارى باز می دارید )
منظور همان سيصد و سيزده يار وفادار امام زمان (ع) و پيروان آنها مى باشند .
اما اگر ملتها خلافت ولى خدا بر زمين را نپذيرند، گناه ونادانى بزرگى مرتكب شده ودنيا وآخرت خويش را به تباهى كشيده اند پس در دنيا خوار و ذليل خواهند شد و در آخرت جايگاهشان جهنم است.
در پايان موردى كه مى خواهم بر آن تأكيد كنم، اينكه به نظر من در ميان مؤمنينى كه به خدا عقيده داشته باشند كسانى يافت نمى شوند كه بگويند قانونى كه دست ساخت مردم است برتر از قانون خدا است و حاكمى كه از طرف مردم برگزيده مى شود برتر از حاكمی است كه از جانب خدا تعيين مى شود ..
(و اذا رأوك ان يتخذونك الا هزؤا أ هذا الذي بعث الله رسولا * ان كاد ليضلنا عن آلهتنا لو لا أن صبرنا عليها و سوف يعلمون حين يرون العذاب من أضل سبيلا)
( اين كافران هرگاه تو را ببينند كارى ندارند جز آنكه تو را به تمسخر گرفته و گويند آيا اين مرد همانستكه خدا برسالت خلق فرستاده؟ ـ نزديك بود كه ما را اگر بر بت پرستى خود پايدار نبوديم بكلى گمراه كند و از پرستش خدايانمان باز بزودى خواهند دانست (هنگامی که عذاب را ببینند) که چه کمی گمراه ترین مردم است ) .
( فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم)
( فطرت خداوند است كه بشر را بر آن آفريده است هيچ تغييرى در خلقت خدا نیست اين است دین پایدار )
و منظور از رهبر همان خليفه خدا بر زمين است، هرگاه ولى خدا از حقش رانده شود و دور ماند و بر آيينه فطره به سبب ستمهاى اين دنيا خدشه اى وارد شود انسان در مقابل هر رهبرى به غير از ولى و حجت خدا سر تسليم فرو خواهد آورد تا جبران اين كمبود فطرى شود حتى اگر اين رهبرى و حاكميت بر ضد حجت خدا بر زمين باشد . انسان ميل به اطاعت از نام حاكم دارد و حاكميت از این دو حال خارج نيست يا ولى وجانشين خداست كه خليفه از جانب خداوند تعيين مى شود و يا فردى سواى اين كه ممكن است ديكتاتورى باشد كه با زور و ستمگرى بر زمام امور تسلط يافته است و يا اينكه از كانال انتخابات ودموكراسى آزاد به قدرت رسيده است، فرمانروايى كه از جانب خداوند منصوب مى شود ، كلامى جز كلام خدا به زبان نمى آورد و جز به دستور خدا عمل نمى كند و هيچ چيز جابجا نمى كند مگر به فرمان خداوند ، رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايند:
( من أستمع الي ناطق فقد عبده فأن كان الناطق ينطق عن الله فقد عبد الله وأن كان الناطق ينطق عن الشيطان فقد عبد الشيطان )
از معناى كلام رسول خدا چنين بر مى آيد
( هرگاه شنوده اى به سخنرانى گوش دهد بنده او مى شود، پس هرگاه گوينده از خداوند سخن بگويد او خدا را بنده شده است و هرگاه گوينده از شيطان سخن بگويد او شيطان را بنده شده )
پس سخن سوّمى وجود ندارد و تمام سخن ها به دو دسته تقسيم مى شود يا پيرامون خداوند است و يا درمورد شيطان ، پس هر حاكمى كه ولى و حجت خدا نباشد، دست نشانده و سخن گوى شيطان است به هر ترتيبى كه باشد. و از سخنان أهل بيت عليهم السلام اين مضمون بر مى آيد كه:
( إن كل راية قبل القائم هي راية الطاغوت )
(هر پرچمی قبل از ظهور قائم (ع) پرچم طاغوت است )
منظور پرچمی اى كه صاحبان آن هيچ ارتباطى با حجت قائم (ع) ندارند. بنابراین فرمانروايى كه از طرف خدا تعيين مى شود در واقع سخنگوى خداوند است و در مقابل هر حاكمى كه از طرف خدا تعيين نشده است در واقع سخن گوى شيطان است و مسلّم است كه سخنگوى خداوند توانايی اصلاح دين و دنيای افراد را دارد و سخن گوى شيطان دين ودنياى افراد را به فساد و تباهى مى كشاند.
اين را مى دانيم كه خداوند به درون آدمها كاملا آگاه است و افراد صالح را از تبهكار تشخيص مى دهد، پس خليفه و جانشينى را كه انتخاب مى كند از بهترين، صالح ترين، حكيم ترين وداناترين بندگان خويش بر زمين هستند و خود آنها را از لغزش و اشتباه مصون مى دارد و آنها را براى اصلاح و صلاح مردم آماده مى سازد.
أما در مورد مردم اگر با فرمان خدا مخالفت كنند جز بدترين افراد انتخاب نخواهند كرد اتفاقى كه براى حضرت موسى عليه السلام افتاد على رغم معصوميتش و انتخاب هفتاد تن از قوم خود به گمان اينكه صالح ترين آنها هستند اما فساد و عاقبت سوء آنها درس عبرتى براى جهانيان شد.
3 - قانون و فرمانرواى حاكميت خداوند از كمال و عصمت برخوردار است، بر اين مبنا صلاح امور سياسى، اقتصادى و اجتماعى مردم پايه ريزى مى شود، چرا كه تمام اين جوانب و امور در زندگى تكيه بر قانون و حاكم دارد ، قانون به آن نظم و ترتيب مى بخشد و حاكم ، آنها را پياده مى كند . اگر قانون از جانب خدا باشد این امور به بهترين و كاملترين نحو برنامه ريزى مى شوند، به علاوه اگر حاكم از جانب خدا و خليفه خدا از بهترين بندگان او باشد پياده كردن و اجراى قانون به بهترين و كاملترين نحو صورت خواهد گرفت.
سرانجام هرگاه امت اسلام حاكميت خدا بر زمين را پذيرفت سعادت دنيا و آخرت را نصيب خود كرده ، امتى كه حاكميت الهى بر زمين را قبول كند فرزندانى بوجود خواهد آورد كه خیری که از آنها بلند می شود ازخیری که از زمين به آسمان برمی خیزد بیشتر است و آن خیر تبعیت از حجت خدا بر زمین و خالص بودن برای اوست پس به درستی که بهترین نزولات آسمان بر آنان نازل می شود و آن توفیق الهی است و اين امت بهترين امتها خواهد شد زيرا حاكميت خليفه خدا بر زمين را قبول كردند:
( و لو أن اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون) الاعراف ـ 96
( وچنانچه مردم شهرها و ديارها همه ايمان آورده و پرهيزكار مى شدند همانا ما درهاى بركات آسمان و زمين را بر روى آن مى گشوديم وليكن چون تكذيب كردند ما هم آنانرا به كيفر كردار زشتشان رسانديم )
و برترى ملتها بر يكديگر بر حسب مقدار پذيرش خليفه خدا در زمين و ميزان فرمانبردارى از او مى باشد .
از اين جانب مى توان حساب كرد كه ملتى كه حاكميت امام زمان (ع) را پذيرفته نيكوترين امتى است كه براى مردم در نظر گرفته شده است .
( كنتم خير أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) آل عمران 110
( شما نيكوترين امتى هستيد كه بر آن قيام كردند كه ( براى اصلاح بشر) مردم را به نيكوكارى می خوانید و از بدكارى باز می دارید )
منظور همان سيصد و سيزده يار وفادار امام زمان (ع) و پيروان آنها مى باشند .
اما اگر ملتها خلافت ولى خدا بر زمين را نپذيرند، گناه ونادانى بزرگى مرتكب شده ودنيا وآخرت خويش را به تباهى كشيده اند پس در دنيا خوار و ذليل خواهند شد و در آخرت جايگاهشان جهنم است.
در پايان موردى كه مى خواهم بر آن تأكيد كنم، اينكه به نظر من در ميان مؤمنينى كه به خدا عقيده داشته باشند كسانى يافت نمى شوند كه بگويند قانونى كه دست ساخت مردم است برتر از قانون خدا است و حاكمى كه از طرف مردم برگزيده مى شود برتر از حاكمی است كه از جانب خدا تعيين مى شود ..
(و اذا رأوك ان يتخذونك الا هزؤا أ هذا الذي بعث الله رسولا * ان كاد ليضلنا عن آلهتنا لو لا أن صبرنا عليها و سوف يعلمون حين يرون العذاب من أضل سبيلا)
( اين كافران هرگاه تو را ببينند كارى ندارند جز آنكه تو را به تمسخر گرفته و گويند آيا اين مرد همانستكه خدا برسالت خلق فرستاده؟ ـ نزديك بود كه ما را اگر بر بت پرستى خود پايدار نبوديم بكلى گمراه كند و از پرستش خدايانمان باز بزودى خواهند دانست (هنگامی که عذاب را ببینند) که چه کمی گمراه ترین مردم است ) .
و من الله التوفيق
يا قائـــم آل محمــــد (ع)
يا قائـــم آل محمــــد (ع)
فرياد زينب- تعداد پستها : 91
تاريخ التسجيل : 2008-10-11
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد