فقهاء اخر زمان
صفحه 1 از 1
فقهاء اخر زمان
بسم الله الرحمن الرحيم
بترية چه كساني هستند كه با حضرت مهدى (ع) مبارزه ميكنند ؟
(وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ) (البقرة:87)
در مقدمه نياز به ذكر است كه بگويم البترية ،نام اشخاصي بود در زمان رسول الله (ص) كه ايشان را به تمسخر ميگرفتند چونكه ايشان داراى فرزند نميشدند .
رویدادهای كه در زمان انبياء والمرسلين در طول تاريخ رخ داده است بيشتر مردمان از ان با خبر ميباشند و اين امر هميشه در حال تكرار است و مار مردم را هميشه از همان مكانی که بار اول نيش زده است دوباره نیش ميزند كه طبق گفته اهل البيت (ع) كه ميفرمايند : انسان مؤمن از همان مكان دو بار نيش نميخورد .
وليكن با وجود اينكه اهل البيت ما را هوشدار دادند ، ميبينيم كه باز هم مردم در جاه تاريك ميافتند !!!
بس بيايد با هم داستان رسول الله (ص) را روش كمي فكر كنيم كه واضح ترين تصويرى است از حال مسلمانان اين دوره چونكه رسول الله (ص) مردم را با دليل علمى و معجزهاي الهى به محاججت ميخواند ، وليكن اهل نفاق و گمراهى هميشه در حال ضربه زدن به ايشان بودند و او را ابتر ميخواندند واين امر تا زمان ظهور امام (ع) در حال تكرار ميباشد .
و همانطورى كه به رسول الله (ص) ابتر ميگفتند ، امام زمان (ع) را نيز به اين اسم ميخوانند ودليل ان وقتى كه امام (ع) به كوفه و نجف ميروند مردم را همانگونه كه رسول الله( ص ) محاججت ميكردند ايشان نيز همان راه را در بيش ميگيرند تا اينكه منافقين و جاهلان ان زمان او را اين گونه خطاب ميكنند ، كه برگرد اي بسر فاطمه ما را به تو نيازى نيست و دليل ان اين روايت از امام صادق (ع) ميباشد كه ميفرمايد :
قائم زمانى خروج ميكند كه تمام انصارش جمع شوند ، كه حداقل انصار ايشان كمتر از 10 هزار نفر نميباشد تا اينكه وارد كوفه شوند ، ودر انجا اشخاصى خروج ميكنند كه انها را تبرئه ( كسانى كه از امام براءت گرفتند كه بر عليه ايشان قيام ميكنند ) ... و ميگويند : از همان جائي كه امدى برگرد ما را به بنى فاطمه نيازى نيست ، ...
و شهادتى اين حديث را اين روايت ميدهد كه : امام حسين (ع) فرياد ميزند بر مردم كوفه و غير انها كه ميفرمايند : واى بر شما اى شيعيان ال ابى سفيان اگر شما داراى دين نميباشيد و از روز معاد ترسى نداريد بس در دنياى خودتان از احرار باشيد و به اجدادتان برگرديد اگر همان عربى كه ميگويئد هستيد ،
و شمر (لعنه الله ) گفت : اى فرزند فاطمه چه ميگوئى ؟
امام (ع) فرمودند : من با شما مبارزة ميكنم و شما هم با من مبارزه كنيد و به زنان كارى نداشته باشيد زيرا انها را جناحى نيست ، بس از حمله كردن جاهلانتان و ستمكارانتان را به خيمه من باز داريد !!! و شمر (لعنه الله ) گفت : همانطورى كه خواهى انجام ميدهيم اى فرزند فاطمه .
ادامه دارد ...
بترية چه كساني هستند كه با حضرت مهدى (ع) مبارزه ميكنند ؟
(وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ) (البقرة:87)
در مقدمه نياز به ذكر است كه بگويم البترية ،نام اشخاصي بود در زمان رسول الله (ص) كه ايشان را به تمسخر ميگرفتند چونكه ايشان داراى فرزند نميشدند .
رویدادهای كه در زمان انبياء والمرسلين در طول تاريخ رخ داده است بيشتر مردمان از ان با خبر ميباشند و اين امر هميشه در حال تكرار است و مار مردم را هميشه از همان مكانی که بار اول نيش زده است دوباره نیش ميزند كه طبق گفته اهل البيت (ع) كه ميفرمايند : انسان مؤمن از همان مكان دو بار نيش نميخورد .
وليكن با وجود اينكه اهل البيت ما را هوشدار دادند ، ميبينيم كه باز هم مردم در جاه تاريك ميافتند !!!
بس بيايد با هم داستان رسول الله (ص) را روش كمي فكر كنيم كه واضح ترين تصويرى است از حال مسلمانان اين دوره چونكه رسول الله (ص) مردم را با دليل علمى و معجزهاي الهى به محاججت ميخواند ، وليكن اهل نفاق و گمراهى هميشه در حال ضربه زدن به ايشان بودند و او را ابتر ميخواندند واين امر تا زمان ظهور امام (ع) در حال تكرار ميباشد .
و همانطورى كه به رسول الله (ص) ابتر ميگفتند ، امام زمان (ع) را نيز به اين اسم ميخوانند ودليل ان وقتى كه امام (ع) به كوفه و نجف ميروند مردم را همانگونه كه رسول الله( ص ) محاججت ميكردند ايشان نيز همان راه را در بيش ميگيرند تا اينكه منافقين و جاهلان ان زمان او را اين گونه خطاب ميكنند ، كه برگرد اي بسر فاطمه ما را به تو نيازى نيست و دليل ان اين روايت از امام صادق (ع) ميباشد كه ميفرمايد :
قائم زمانى خروج ميكند كه تمام انصارش جمع شوند ، كه حداقل انصار ايشان كمتر از 10 هزار نفر نميباشد تا اينكه وارد كوفه شوند ، ودر انجا اشخاصى خروج ميكنند كه انها را تبرئه ( كسانى كه از امام براءت گرفتند كه بر عليه ايشان قيام ميكنند ) ... و ميگويند : از همان جائي كه امدى برگرد ما را به بنى فاطمه نيازى نيست ، ...
و شهادتى اين حديث را اين روايت ميدهد كه : امام حسين (ع) فرياد ميزند بر مردم كوفه و غير انها كه ميفرمايند : واى بر شما اى شيعيان ال ابى سفيان اگر شما داراى دين نميباشيد و از روز معاد ترسى نداريد بس در دنياى خودتان از احرار باشيد و به اجدادتان برگرديد اگر همان عربى كه ميگويئد هستيد ،
و شمر (لعنه الله ) گفت : اى فرزند فاطمه چه ميگوئى ؟
امام (ع) فرمودند : من با شما مبارزة ميكنم و شما هم با من مبارزه كنيد و به زنان كارى نداشته باشيد زيرا انها را جناحى نيست ، بس از حمله كردن جاهلانتان و ستمكارانتان را به خيمه من باز داريد !!! و شمر (لعنه الله ) گفت : همانطورى كه خواهى انجام ميدهيم اى فرزند فاطمه .
ادامه دارد ...
اين مطلب آخرين بار توسط فدك فاطمه در الأربعاء 29 أكتوبر - 22:35 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
فدك فاطمه- تعداد پستها : 148
تاريخ التسجيل : 2008-10-09
فقهاء اخر زمان
حال اين روايت براى كسانى كه ميگويند امام زمان (ع) داراى فرزند نميباشند :
از ابو الجارود ، از ابى جعفر (ع) درحديث طولانى كه فرمودند :
قائم زمانى خروج ميكند كه تمام انصارش جمع شوند ، كه حداقل انصار ايشان كمتر از 10 هزار نفر نميباشد تا اينكه وارد كوفه شوند ، ودر انجا اشخاصى خروج ميكنند كه انها را تبرئه ( كسانى كه از امام براءت كرفتند كه بر عليه ايشان قيام ميكنند ) ... و ميگويند : از همان جائي كه امدى بركرد ما را به بنى فاطمه نيازى نيست ،و وبه كوفه وارد ميشود و تمام منافقين و كسانى كه از دين خود برگشتن را ميكشد و قصرهايشان را خراب ميكند ، و لشكر انها را از بين ميبرد تا زمانى كه خداوند متعال راضى شود .
این روايت چند امورى را براى ما روشن ميكند :
• حضرت مهدى (ع) را بيشتر مردم قبول ندارند و برعكس با ايشان ميجنگند و كسانى كه بر عليه ايشان به جنگ ميافتند اهل كوفه ميباشند همانطورى كه با امام حسين (ع) مبارزه كردند قبل از ائين خدا و در ائين خدا هيچ تغييرى نخواهيد ديد همانطور كه خداوند فرمود :
(سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً) (الأحزاب:62)
(سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً )الإسراء77.
• كوفه مركز وجود و جمع اورى علماء و فقهاء اخر زمان ميباشد و ساكنان ان شيعية هستند و انها بوجود و ظهور امام زمان (ع) اعتقاد و ايمان دارند و در مورد ايشان كتاب مينويسند ، بس چرا عدد بزرگى از مردمان اين منطقه با امام مبارزه ميكنند ؟ !!! جاي تعجب نيست چونكه اگر فكر كنيد سالها بيش مردمان همين منطقه بودند كه براى امام حسين (ع) 18 هزار نامه فرستادند كه بيايند و انها امام را قبول كردند و با ايشان بيعت ميكنند و از سربازانش ميباشند ، و هنگامى كه امام رسولش را كه مسلم ابن عقيل بود فرستاد او را كشتند و وقتى كه امام به كوفه رفت همان كسانى كه گفتن ما از سربازان امام هستيم با ايشان به جنگ برخاستند و او را ابن فاطمه ( منظور در روايتها از ان فاطمه يعنى مسخره كردند انهاست كه فرزند يك زن هستند ) خطاب ميكردند واين امر نيز با امام زمان نيز رخ خواهد داد .
• حضرت مهدى (ع) با شمشير با انها ميجنگد و تمام منافقين را از بين ميبرد چونكه هدفى از حرف زدن باقى نمانده ، واولين كسانى كه امام انها را از بين ميبرد علماء اخر زمان هستند كه باعث گمراهى مردم شدند و هنگام ظهور ايشان اتفاقات زيادى رخ خواهد داد كه مردم ان را به عنوان صيحه ميدانند و در ماه رمضان رخ خواهد داد ، و اگر كمى به خود زحمت ميدادند ميديدند كه صيحه بعد از يمانى و سفيانى و خراسانى صورت خواهد گرفت و یعنی بعد از جنگهائي كه بين سفيانى در يك طرف و يمانى و خراسانى در طرف ديگر رخ ميدهد ، و علماى اخر زمان تا به حال منظور از صيحه را نفهميدند چونکه صيحه ممكنه به صورتهاى مختلفى رخ دهد :
طبق روايتهاى مختلفى كه از اهل البيت (ع) نقل شده است ، صيحه به صورتهاي مختلفى انجام ميشود ، صيحه اى در رجب و ديگرى در رمضان و صيحه اى در چنیای امروز ما مثلا وقتى كه خبر امدن امام را ميشنوند و در بين مردم بخش ميشود ، و صيحه اى است كه تعبير مجازى دارد مثل صيحه در رمضان كه بعد از اينكه عذاب خدا بر مردم نازل ميشود و مردم مورد امتحان الهى قرار ميگيرند و صيحه ديگر در عالم ملكوت كه از طريق خواب و غيره به مردم وجود و ظهور و خروج امام را ثابت ميكند .
ادامه دارد ...
از ابو الجارود ، از ابى جعفر (ع) درحديث طولانى كه فرمودند :
قائم زمانى خروج ميكند كه تمام انصارش جمع شوند ، كه حداقل انصار ايشان كمتر از 10 هزار نفر نميباشد تا اينكه وارد كوفه شوند ، ودر انجا اشخاصى خروج ميكنند كه انها را تبرئه ( كسانى كه از امام براءت كرفتند كه بر عليه ايشان قيام ميكنند ) ... و ميگويند : از همان جائي كه امدى بركرد ما را به بنى فاطمه نيازى نيست ،و وبه كوفه وارد ميشود و تمام منافقين و كسانى كه از دين خود برگشتن را ميكشد و قصرهايشان را خراب ميكند ، و لشكر انها را از بين ميبرد تا زمانى كه خداوند متعال راضى شود .
این روايت چند امورى را براى ما روشن ميكند :
• حضرت مهدى (ع) را بيشتر مردم قبول ندارند و برعكس با ايشان ميجنگند و كسانى كه بر عليه ايشان به جنگ ميافتند اهل كوفه ميباشند همانطورى كه با امام حسين (ع) مبارزه كردند قبل از ائين خدا و در ائين خدا هيچ تغييرى نخواهيد ديد همانطور كه خداوند فرمود :
(سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً) (الأحزاب:62)
(سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً )الإسراء77.
• كوفه مركز وجود و جمع اورى علماء و فقهاء اخر زمان ميباشد و ساكنان ان شيعية هستند و انها بوجود و ظهور امام زمان (ع) اعتقاد و ايمان دارند و در مورد ايشان كتاب مينويسند ، بس چرا عدد بزرگى از مردمان اين منطقه با امام مبارزه ميكنند ؟ !!! جاي تعجب نيست چونكه اگر فكر كنيد سالها بيش مردمان همين منطقه بودند كه براى امام حسين (ع) 18 هزار نامه فرستادند كه بيايند و انها امام را قبول كردند و با ايشان بيعت ميكنند و از سربازانش ميباشند ، و هنگامى كه امام رسولش را كه مسلم ابن عقيل بود فرستاد او را كشتند و وقتى كه امام به كوفه رفت همان كسانى كه گفتن ما از سربازان امام هستيم با ايشان به جنگ برخاستند و او را ابن فاطمه ( منظور در روايتها از ان فاطمه يعنى مسخره كردند انهاست كه فرزند يك زن هستند ) خطاب ميكردند واين امر نيز با امام زمان نيز رخ خواهد داد .
• حضرت مهدى (ع) با شمشير با انها ميجنگد و تمام منافقين را از بين ميبرد چونكه هدفى از حرف زدن باقى نمانده ، واولين كسانى كه امام انها را از بين ميبرد علماء اخر زمان هستند كه باعث گمراهى مردم شدند و هنگام ظهور ايشان اتفاقات زيادى رخ خواهد داد كه مردم ان را به عنوان صيحه ميدانند و در ماه رمضان رخ خواهد داد ، و اگر كمى به خود زحمت ميدادند ميديدند كه صيحه بعد از يمانى و سفيانى و خراسانى صورت خواهد گرفت و یعنی بعد از جنگهائي كه بين سفيانى در يك طرف و يمانى و خراسانى در طرف ديگر رخ ميدهد ، و علماى اخر زمان تا به حال منظور از صيحه را نفهميدند چونکه صيحه ممكنه به صورتهاى مختلفى رخ دهد :
طبق روايتهاى مختلفى كه از اهل البيت (ع) نقل شده است ، صيحه به صورتهاي مختلفى انجام ميشود ، صيحه اى در رجب و ديگرى در رمضان و صيحه اى در چنیای امروز ما مثلا وقتى كه خبر امدن امام را ميشنوند و در بين مردم بخش ميشود ، و صيحه اى است كه تعبير مجازى دارد مثل صيحه در رمضان كه بعد از اينكه عذاب خدا بر مردم نازل ميشود و مردم مورد امتحان الهى قرار ميگيرند و صيحه ديگر در عالم ملكوت كه از طريق خواب و غيره به مردم وجود و ظهور و خروج امام را ثابت ميكند .
ادامه دارد ...
فدك فاطمه- تعداد پستها : 148
تاريخ التسجيل : 2008-10-09
فقهاء اخر زمان
بس اگر صيحه براى شيعيان على (ع) باشد چگونه ميتوان بين تمام اين برچمها برچم اصلى كه مربوط به امام ميباشد در بين شيعيان بيدا كرد ؟ چونكه هر كدام از اصحاب برجم ميگويند كه حق با ماست ، و ما ميدونيم كه هميشه حق با على و شيعيان على ميباشد ، وليكن سؤال اينجاست كه شيعيان على چه كسانى هستند ؟
• كسانى كه با امام مهدى (ع) مبارزه ميكنند ايشان را ابتر ( يعنى بدون فرزند ) مينامند و اين اصلا با امام (ع) تطابق ندارد براى اينكه اين اتهامى است براى كسانى كه ميگويند من فرزند امامم ، و مخرجى براى تفسير اين حديث وجودى ندارد مگر اينكه فرزند امام (ع) وجود داشته باشد و كسانى كه با ايشان مبارزه ميكنند علماء اهل كوفه هستند ، كسانى كه ذريه و فرزند امام (ع) را قبول ندارند چونكه طبق نظر انها روايتى نیست كه ثابت كند امام در زمان غيبة ازدواج كرده است و يا ميكند ، يعنى بر خلاف تمام روايتهائي كه از اهل بيت عليه سلام نقل شده است و دليل بر وجود ان است كه امام داراى فرزند ميباشند واو را ابتر ميخوانند ، كه خداوند متعال فرمودند :
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءهُمْ نَذِيرٌ لَّيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً{42} اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً{43} أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيماً قَدِيراً{44} وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيراً45
بايد به لوحى كه خداوند بر حضرت فاطمه كرد يك نگاهى بيندازيم كه در ان نقل از جابر انصارى كه ميفرمايند :
روزى بر حضرت فاطمه (ع) وارد شدم ودر دستان ايشان لوحى ديدم كه در ان اسامى اوصياء از فرزندانش ذكر شده بود ، وبعد از شمارش ديدم اسامى 12 نفر وجود داشت كه اخرش قائم(ع) بود ،كه 3 تا از ائمه محمد و 3 تا على نام داشتند . (من لايحضره الفقيه / ج 4: 180. وسائل الشيعة / ج 11: 490).
و در اين روايت نشانه واضحى وجود دارد بر تعداد اولاد حضرت فاطمه (ع) كه 12 نفر ميباشند كه سه تاى انها عى نام دارند (على ابن حسين السجاد،على ابن موسى الرضا ، وعلى ابن محمد الهادى ) عليهم السلام كه اسامى انها در لوح وجود دارد و لى اسمى از على ابن ابى طالب در ان نيست ، بس حالا بشماريد بدون امام على عليه السلام بايد در لوح اسامى 11 نفر ذكر شده باشد نه 12 نفر ، كه اينطورى قائم بايد شماره 11 باشد چرا 12 ؟
حال به اين روايت دقت كنيد : حضرت موسى عليه السلام فرمودند: كه در اخر زمان نبي يا رسولى ميايد كه نام او احمد ميباشد : كه خاتم انبياء است و بعد از ان نبي نيست ، و از صلب و نسل ايشان ائمه ابرار خواهد امد كه تعداد اسباط هستند ( اسباط يعنى فرزند مادر ) سبس خطاب به ابا عماره ميفرمايند ايا ميدانى اسباط چه كسانى هستند ؟ ميفرمايند بلى اى رسول الله انها 12 نفر بودند ، كه فرمود : كه در بين انها شخصى بنام لاوى ابن ارحيا بود ، گفتند : بلى ميشناسم ، همان كسى كه از بنى اسرائيل غائب گشت و بعد از چند سال برگشت وعلمی را که اموخت در نزد مردم قرار داد و با بادشاه فريطيا جنگيد تا اينكه او را كشت . ودر اينحا نشانه واضحى وجود دارد بر تعداد فرزندان رسول الله (ص) كه از نسل ايشان 12 امام بدنيا ميايد ، و همانطورى كه ميدانيد حضرت على عليه السلام از نسل و فرزند رسول نميباشد بلكى دامادشان است كه خداوند متعال فرمود :
(وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً) (الفرقان:54)
بس اينجا بايد 11 امام باشد بس نفر 12 كيست ؟ فرزند امام مهدى عليه السلام كه با او در اخر زمان بتريه خواهند جنگيد .
(وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) (الزخرف:2
در ختام ميگم اگر امرى را که دنبالش میگردید بيدا نكرديد يا در مورد ان اطلاعى نداريد ، دليل بر نبودن و يا باطل بودن ان نيست ، بس بيايد از خواب غفلت بيدار بشيم ، چونكه عذاب خداوند بالاى سر ماست ولى ما از ان بيخبر هستيم و بدانيد كه براى خرابى دنيا چيزى نمانده .
والحمد لله رب العالمين
• كسانى كه با امام مهدى (ع) مبارزه ميكنند ايشان را ابتر ( يعنى بدون فرزند ) مينامند و اين اصلا با امام (ع) تطابق ندارد براى اينكه اين اتهامى است براى كسانى كه ميگويند من فرزند امامم ، و مخرجى براى تفسير اين حديث وجودى ندارد مگر اينكه فرزند امام (ع) وجود داشته باشد و كسانى كه با ايشان مبارزه ميكنند علماء اهل كوفه هستند ، كسانى كه ذريه و فرزند امام (ع) را قبول ندارند چونكه طبق نظر انها روايتى نیست كه ثابت كند امام در زمان غيبة ازدواج كرده است و يا ميكند ، يعنى بر خلاف تمام روايتهائي كه از اهل بيت عليه سلام نقل شده است و دليل بر وجود ان است كه امام داراى فرزند ميباشند واو را ابتر ميخوانند ، كه خداوند متعال فرمودند :
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءهُمْ نَذِيرٌ لَّيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً{42} اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً{43} أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيماً قَدِيراً{44} وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيراً45
بايد به لوحى كه خداوند بر حضرت فاطمه كرد يك نگاهى بيندازيم كه در ان نقل از جابر انصارى كه ميفرمايند :
روزى بر حضرت فاطمه (ع) وارد شدم ودر دستان ايشان لوحى ديدم كه در ان اسامى اوصياء از فرزندانش ذكر شده بود ، وبعد از شمارش ديدم اسامى 12 نفر وجود داشت كه اخرش قائم(ع) بود ،كه 3 تا از ائمه محمد و 3 تا على نام داشتند . (من لايحضره الفقيه / ج 4: 180. وسائل الشيعة / ج 11: 490).
و در اين روايت نشانه واضحى وجود دارد بر تعداد اولاد حضرت فاطمه (ع) كه 12 نفر ميباشند كه سه تاى انها عى نام دارند (على ابن حسين السجاد،على ابن موسى الرضا ، وعلى ابن محمد الهادى ) عليهم السلام كه اسامى انها در لوح وجود دارد و لى اسمى از على ابن ابى طالب در ان نيست ، بس حالا بشماريد بدون امام على عليه السلام بايد در لوح اسامى 11 نفر ذكر شده باشد نه 12 نفر ، كه اينطورى قائم بايد شماره 11 باشد چرا 12 ؟
حال به اين روايت دقت كنيد : حضرت موسى عليه السلام فرمودند: كه در اخر زمان نبي يا رسولى ميايد كه نام او احمد ميباشد : كه خاتم انبياء است و بعد از ان نبي نيست ، و از صلب و نسل ايشان ائمه ابرار خواهد امد كه تعداد اسباط هستند ( اسباط يعنى فرزند مادر ) سبس خطاب به ابا عماره ميفرمايند ايا ميدانى اسباط چه كسانى هستند ؟ ميفرمايند بلى اى رسول الله انها 12 نفر بودند ، كه فرمود : كه در بين انها شخصى بنام لاوى ابن ارحيا بود ، گفتند : بلى ميشناسم ، همان كسى كه از بنى اسرائيل غائب گشت و بعد از چند سال برگشت وعلمی را که اموخت در نزد مردم قرار داد و با بادشاه فريطيا جنگيد تا اينكه او را كشت . ودر اينحا نشانه واضحى وجود دارد بر تعداد فرزندان رسول الله (ص) كه از نسل ايشان 12 امام بدنيا ميايد ، و همانطورى كه ميدانيد حضرت على عليه السلام از نسل و فرزند رسول نميباشد بلكى دامادشان است كه خداوند متعال فرمود :
(وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً) (الفرقان:54)
بس اينجا بايد 11 امام باشد بس نفر 12 كيست ؟ فرزند امام مهدى عليه السلام كه با او در اخر زمان بتريه خواهند جنگيد .
(وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) (الزخرف:2
در ختام ميگم اگر امرى را که دنبالش میگردید بيدا نكرديد يا در مورد ان اطلاعى نداريد ، دليل بر نبودن و يا باطل بودن ان نيست ، بس بيايد از خواب غفلت بيدار بشيم ، چونكه عذاب خداوند بالاى سر ماست ولى ما از ان بيخبر هستيم و بدانيد كه براى خرابى دنيا چيزى نمانده .
والحمد لله رب العالمين
فدك فاطمه- تعداد پستها : 148
تاريخ التسجيل : 2008-10-09
فقهاء سوء
بسم الله الرحمن الرحيم
در اينجا خدمت خوانندگان محترم تعدادى از روايتهاى كه اهل البيت (ع) و خداوند متعال در كتابش نقل كرده در مورد علماى اخر زمان را در خدمتتان قرار ميدهيم :
ورد عن الإمام الباقر (ع) أنه قال : يكون في آخر الزمان قوم يتبع قوم مراؤن يتقرؤن ويتنسكون حدثاء سفهاء لايوجبون أمراً بمعروف ولانهياً عن منكر إلا إذا أمنوا الضرر يطلبون لأنفسهم الرخص والمعاذير يتبعون زلات العلماء وفساد علمهم ...)) تهذيب الاحكام 6 /180.
وعن الصادق (ع) عن أمير المؤمنين (ع) عن الرسول (ص) إنه قال : (( سيأتي على الناس زمان لايبقى من القرآن إلا رسمه ومن الأسلام إلا إسمه يسمون به وهم أبعد الناس منه مساجدهم عامرة وهي خراب من الهدى فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود )) روضة الكافي ح 479 .
از امام صادق (ع) نقل از امير مؤمنان (ع) از رسول الله (ص) كه فرمودند : بر مردم زمانى خواهد رسيد كه در ان از قران فقط رسمش و از اسلام فقط اسمش باقى خواهد ماند ، كه از ان سخن ميگويند ولى از تعاليم ان خيلى بدور هستند ، مسجدهاى انها اباد است ولى در باطن خراب از هرگونه هدايت است ، فقهاء ان زمان بر شر ترين فقهاء زير سايه اسمان هستند ، كه فتنه از انها و به انها بر ميگردد .
وعن الرسول محمد (ص) أخوف ما أخاف على أمتي ثلاث خلال أن يتبعوا زلة العالم) . (زلة العالم كانكسار السفينة تغرق وتغرق أهلها) و (زلة العالم تفسد عوالم) .
خداوند به داوود (ع) وحى كردند : بين من و تو را عالمى فتنه انگيزى كه به دنياى خود علاقه دارد قرار مده چون تو را از راه محبت من دور خواهد كرد زیرا انها راهزنان مؤمنان و مريدان من هستند ، و بر انها عذاب نازل خواهم كرد و عشق مناجات را از دل انها بيرون خواهم اورد . اصول الكافي ج1 ص66
وعن الإمام علي (ع) : (إن في جهنم رحى تطحن، أفلا تسألوا ما طحنها ؟ فقيل له : وما طحنها يا أمير المؤمنين ؟ قال : العلماء الفجرة، والقراء الفسقة، والجبابرة الظلمة والوزراء الخونة، والعرفاء الكذبة … )
از امام على (ع) : در جهنم رحای اسياب ميشود ، ايا ميدانيد جه كسى اسيابش ميكند ؟ گفتند خير ، فرمودند : علماى فاجرين و قارءان فاسقين و و جابران ظالمين و وزيران خائنين و عارفان دروغگو ... البحار ج92 ص18
ايضاً عن الامام علي(ع) : (شر الناس ندما عند الموت العلماء غير العاملين) .
از امام على (ع) : بدترين و برشرترين مردمان وقت مرك ، علماى غير عاملين هستند . غرر الحكم
وعن ابي عبد الله قال إياك والرياسة فما طلبها احد الا هلك، فقلت : قد هلكنا إذاً ليس أحد منا إلا وهو يحب أن يذكر ويقصد ويؤخذ عنه فقال : ليس حيث تذهب انما ذلك ان تنصب رجلاً دون الحجة فتصدقه في كل قال وتدعو الناس الى قوله) .
از ابى عبدالله فرمودند : امان از رئاست كه هر كس طالب ان باشد هلاك خواهد شد ، كفتن : بس هلاك خواهيم شد اكر كسى از ما نباشد و دوست دارد كه مردم از او ذكر كنند واز او امر دريافت كنند و بيش او بيايند ، فرمودند ، اين امر براى كسانى است كه شخصى را بدون رجوع به حجت الله انتخاب ميكند و دستور به بيروى از انرا بر مردم صادر ميكند . وسائل الشيعة ج18 ص93
ادامه دارد ...
در اينجا خدمت خوانندگان محترم تعدادى از روايتهاى كه اهل البيت (ع) و خداوند متعال در كتابش نقل كرده در مورد علماى اخر زمان را در خدمتتان قرار ميدهيم :
ورد عن الإمام الباقر (ع) أنه قال : يكون في آخر الزمان قوم يتبع قوم مراؤن يتقرؤن ويتنسكون حدثاء سفهاء لايوجبون أمراً بمعروف ولانهياً عن منكر إلا إذا أمنوا الضرر يطلبون لأنفسهم الرخص والمعاذير يتبعون زلات العلماء وفساد علمهم ...)) تهذيب الاحكام 6 /180.
وعن الصادق (ع) عن أمير المؤمنين (ع) عن الرسول (ص) إنه قال : (( سيأتي على الناس زمان لايبقى من القرآن إلا رسمه ومن الأسلام إلا إسمه يسمون به وهم أبعد الناس منه مساجدهم عامرة وهي خراب من الهدى فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود )) روضة الكافي ح 479 .
از امام صادق (ع) نقل از امير مؤمنان (ع) از رسول الله (ص) كه فرمودند : بر مردم زمانى خواهد رسيد كه در ان از قران فقط رسمش و از اسلام فقط اسمش باقى خواهد ماند ، كه از ان سخن ميگويند ولى از تعاليم ان خيلى بدور هستند ، مسجدهاى انها اباد است ولى در باطن خراب از هرگونه هدايت است ، فقهاء ان زمان بر شر ترين فقهاء زير سايه اسمان هستند ، كه فتنه از انها و به انها بر ميگردد .
وعن الرسول محمد (ص) أخوف ما أخاف على أمتي ثلاث خلال أن يتبعوا زلة العالم) . (زلة العالم كانكسار السفينة تغرق وتغرق أهلها) و (زلة العالم تفسد عوالم) .
خداوند به داوود (ع) وحى كردند : بين من و تو را عالمى فتنه انگيزى كه به دنياى خود علاقه دارد قرار مده چون تو را از راه محبت من دور خواهد كرد زیرا انها راهزنان مؤمنان و مريدان من هستند ، و بر انها عذاب نازل خواهم كرد و عشق مناجات را از دل انها بيرون خواهم اورد . اصول الكافي ج1 ص66
وعن الإمام علي (ع) : (إن في جهنم رحى تطحن، أفلا تسألوا ما طحنها ؟ فقيل له : وما طحنها يا أمير المؤمنين ؟ قال : العلماء الفجرة، والقراء الفسقة، والجبابرة الظلمة والوزراء الخونة، والعرفاء الكذبة … )
از امام على (ع) : در جهنم رحای اسياب ميشود ، ايا ميدانيد جه كسى اسيابش ميكند ؟ گفتند خير ، فرمودند : علماى فاجرين و قارءان فاسقين و و جابران ظالمين و وزيران خائنين و عارفان دروغگو ... البحار ج92 ص18
ايضاً عن الامام علي(ع) : (شر الناس ندما عند الموت العلماء غير العاملين) .
از امام على (ع) : بدترين و برشرترين مردمان وقت مرك ، علماى غير عاملين هستند . غرر الحكم
وعن ابي عبد الله قال إياك والرياسة فما طلبها احد الا هلك، فقلت : قد هلكنا إذاً ليس أحد منا إلا وهو يحب أن يذكر ويقصد ويؤخذ عنه فقال : ليس حيث تذهب انما ذلك ان تنصب رجلاً دون الحجة فتصدقه في كل قال وتدعو الناس الى قوله) .
از ابى عبدالله فرمودند : امان از رئاست كه هر كس طالب ان باشد هلاك خواهد شد ، كفتن : بس هلاك خواهيم شد اكر كسى از ما نباشد و دوست دارد كه مردم از او ذكر كنند واز او امر دريافت كنند و بيش او بيايند ، فرمودند ، اين امر براى كسانى است كه شخصى را بدون رجوع به حجت الله انتخاب ميكند و دستور به بيروى از انرا بر مردم صادر ميكند . وسائل الشيعة ج18 ص93
ادامه دارد ...
فدك فاطمه- تعداد پستها : 148
تاريخ التسجيل : 2008-10-09
فقهاء سوء
قال تعالى في حديث المعراج عن علماء اخر الزمان ( ... قلت الهي فمتى يكون ذلك – أي قيام القائم (ع) – فأوحى الي عز وجل يكون ذلك اذا رفع العلم وظهر الجهل وكثر القراء وقل العمل وكثر الفتك وقل الفقهاء الهادون وكثر فقهاء الضلالة الخونة ... ) .
خداوند متعال در حديث معراج از علماء اخر زمان بدين صورت نقل ميكند :
كفت خدايا پس كى اين امر خواهد شد ( قيام قائم) كه خداوند وحى كردند و فرمودند : وقتى كه علم از بين برود و جاى ان جاهليت حكم كند ، و فقر بيشتر شود و عمل كم شود و فتنه زياد شود و علماى هدايت كننده از بين بروند و جاى انها علماى فاسد و خائن حكم كنند ... بحار الانوار ج52 ص171-278
وقال الإمام علي (ع) عنهم في خطبة البيان : (--- تميل الفقهاء الى الكذب وتميل العلماء الى الريب فهنالك ينكشف الغطاء من الحجب وتطلع الشمس من المغرب هناك ينادي منادٍ من السماء اظهر يا ولي الله إلى الأحياء وسمعه أهل المشرق والمغرب فيظهر قائمنا المتغيب 000 ثم يرجع بعد ذلك الى هذه الامة شديدة الخلاف قليلة الائتلاف وسيدعو اليه من سائر البلاد الذين ظنوا أنهم من علماء الدين الفقهاء اليقين والحكماء والمنجمين والمتفلسفين والاطباء الضالين والشيعة المذعنين فيحكم بينهم بالحق فيما كانوا فيه يختلفون ويتلوا عليهم بعد إقامة العدل بين الانام (وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ)) . الزام الناصب ج2 ص185 – 189
وعن النبي محمد (ص) أنه قال: ((العلماء رجلان: رجل عالم آخذ بعلمه فهذا ناج وعالم تارك لعلمه فهذا هالك وإن أهل النار ليتأذون من ريح العالم التارك لعلمه....)) أصول الكافي ج1 ص63
از رسول الله (ص) فرمودند : علماء دو نفر هستند : مردى عالم كه علمش را اخذ كرده است كه انها ناجييان هستند و مردى عالم كه علم خود را ترك كرده است كه او از هالكين است ، و همانا اهل نار از هواى عالمى كه علم خود را ترك كرده است اذيت خواهند شد ...
وعن أبي جعفر (ع) أنه سئل عن مسألة فأجاب فيها ((فقال الرجل إن الفقهاء لايقولون هذا، فقال يا ويحك، وهل رأيت فقيهاً قط؟ إن الفقيه، الزاهد في الدنيا، الراغب في الآخرة، المتمسك بسنة النبي –ص- )) . أصول الكافي ج1 ص90
از ابى جعفر (ع) در مورد مساله اى از ايشان سؤال كردند وايشان جواب دادند : و ان شخص كفت كه فقهاء اين طورى نميكويند ، امام فرمودند : ويحك ، ايا تابحال فقيهى ديديى ؟؟ همانا فقيه كسى است كه در دنيا زاهد ، و راغب به اخرت است و متمسك به سنت نبى (ص) .
وقديماً خاطب نبي الله عيسى(ع) علماء بني إسرائيل بهذا الخصوص قائلاً: ((معلمو الشريعة والفريسيون على كرسي موسى جالسون فإفعلوا كل ما يقولونه لكم وإعملو به، ولكن لا تعملوا مثل أعمالهم لأنهم يقولون ولا يفعلون....)).
وقال تعالى ((سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا)) الأحزاب/62 .
والحمد لله رب العالمين
خداوند متعال در حديث معراج از علماء اخر زمان بدين صورت نقل ميكند :
كفت خدايا پس كى اين امر خواهد شد ( قيام قائم) كه خداوند وحى كردند و فرمودند : وقتى كه علم از بين برود و جاى ان جاهليت حكم كند ، و فقر بيشتر شود و عمل كم شود و فتنه زياد شود و علماى هدايت كننده از بين بروند و جاى انها علماى فاسد و خائن حكم كنند ... بحار الانوار ج52 ص171-278
وقال الإمام علي (ع) عنهم في خطبة البيان : (--- تميل الفقهاء الى الكذب وتميل العلماء الى الريب فهنالك ينكشف الغطاء من الحجب وتطلع الشمس من المغرب هناك ينادي منادٍ من السماء اظهر يا ولي الله إلى الأحياء وسمعه أهل المشرق والمغرب فيظهر قائمنا المتغيب 000 ثم يرجع بعد ذلك الى هذه الامة شديدة الخلاف قليلة الائتلاف وسيدعو اليه من سائر البلاد الذين ظنوا أنهم من علماء الدين الفقهاء اليقين والحكماء والمنجمين والمتفلسفين والاطباء الضالين والشيعة المذعنين فيحكم بينهم بالحق فيما كانوا فيه يختلفون ويتلوا عليهم بعد إقامة العدل بين الانام (وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ)) . الزام الناصب ج2 ص185 – 189
وعن النبي محمد (ص) أنه قال: ((العلماء رجلان: رجل عالم آخذ بعلمه فهذا ناج وعالم تارك لعلمه فهذا هالك وإن أهل النار ليتأذون من ريح العالم التارك لعلمه....)) أصول الكافي ج1 ص63
از رسول الله (ص) فرمودند : علماء دو نفر هستند : مردى عالم كه علمش را اخذ كرده است كه انها ناجييان هستند و مردى عالم كه علم خود را ترك كرده است كه او از هالكين است ، و همانا اهل نار از هواى عالمى كه علم خود را ترك كرده است اذيت خواهند شد ...
وعن أبي جعفر (ع) أنه سئل عن مسألة فأجاب فيها ((فقال الرجل إن الفقهاء لايقولون هذا، فقال يا ويحك، وهل رأيت فقيهاً قط؟ إن الفقيه، الزاهد في الدنيا، الراغب في الآخرة، المتمسك بسنة النبي –ص- )) . أصول الكافي ج1 ص90
از ابى جعفر (ع) در مورد مساله اى از ايشان سؤال كردند وايشان جواب دادند : و ان شخص كفت كه فقهاء اين طورى نميكويند ، امام فرمودند : ويحك ، ايا تابحال فقيهى ديديى ؟؟ همانا فقيه كسى است كه در دنيا زاهد ، و راغب به اخرت است و متمسك به سنت نبى (ص) .
وقديماً خاطب نبي الله عيسى(ع) علماء بني إسرائيل بهذا الخصوص قائلاً: ((معلمو الشريعة والفريسيون على كرسي موسى جالسون فإفعلوا كل ما يقولونه لكم وإعملو به، ولكن لا تعملوا مثل أعمالهم لأنهم يقولون ولا يفعلون....)).
وقال تعالى ((سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا)) الأحزاب/62 .
والحمد لله رب العالمين
فدك فاطمه- تعداد پستها : 148
تاريخ التسجيل : 2008-10-09
ماسونيه
بسم الله الرحمن الرحيم
(فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ) (هود:27)
اين لغت و طريقه تفكير شماهاست كه باعث شديد مردم از حقيقت رو برگردانند و وقتى كه كسى شبراى شماها از كتابهاى خودتان دليلى براى انحرافات و دروغتان بياورد او را صهيونيست ويا وهابى خطاب ميكنيد ، كه وهابى كسى است كه وصيت رسول الله (ع) و خلافت امام على (ع) وائمه از اولادشان را قبول نكردند كه در اينجا شكر خدا ما هر در را قبول داريم واما صهيونيست كسى است كه وهابيت را ساخت مثل علماى منافق كه زير مجموعه اى مثل ايشان (طالب حق كه در حقيقت طالب باطل است و غيره ) را بوجود اوردند كه نه تنها روايات را قبول ندارند بلکی وصيت رسول الله (ص) را نیز قبول ندارد ولى همان گونه كه اهل البيت (ع) به ما اموختند ، جواب شما ها را باز با دليل از قران و روايتهاى اهل البيت (ع) خواهيم داد ، اما اينكه حق با كيست ان را به عهده خوانندگان گرامى ترك خواهيم كرد ، به اميد رسوا شدن منافقين و ظهور حقيقت .
و هر وقت براى جواب دادن ما دليلى بيدا نميكنند ما را به ديوانه ، صهيونيست، دروغكو و حتى ساحر ... خطاب ميكنند كه اين سخنان شبيه حرفهاى فرعون به موسى (ع) بود.
( قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَى )طه71.
در اينجا يك بار ديگه وصيت رسول الله (ص) ولى به زبان عربى كه در كتاب غيبة طوسى وجود دارد را نقل خواهيم كرد :
أبي عبد الله جعفر بن محمد عن أبيه الباقر عن أبيه ذي الثفنات سيد العابدين عن أبيه الحسين الزكي الشهيد عن أبيه أمير المؤمنين عليهم السلام قال : (( قال
رسول الله (ص) في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلي (ع) يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة فأملا رسول الله (ع) وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال : يا علي انه سيكون بعدي إثنا عشر إماماً ومن بعدهم إثنا عشر مهدياً فأنت يا علي أول الإثني عشر إمام سمّاك الله تعالى في سمائه علياً المرتضى وأمير المؤمنين والصديق الأكبر والفاروق الأعظم والمأمون والمهدي فلا تصح هذه الأسماء لأحد غيرك يا علي أنت وصيي على أهل بيتي حيّهم وميتهم وعلى نسائي فمن ثبتها لقيتني غداًً ومن طلقتها فأنا برئ منها لم ترني ولم أرها في عرصة القيامة وأنت خليفتي على أمتي من بعدي فإذا حضرتك الوفاة فسلّمها إلى ابني الحسن البر الوصول فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابني الحسين الشهيد الزكي المقتول فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه سيد العابدين ذي الثفنات علي فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد الباقر فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه جعفر الصادق فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه موسى الكاظم فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه علي الرضا فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد الثقة التقي فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه علي الناصح فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه الحسن الفاضل فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد فذلك إثنا عشر إماماً ثم يكون من بعده إثناعشر مهدياً فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى إبنه أول المقربين (المهديين) له ثلاثة أسامي أسم كاسمي وأسم أبي وهو عبد الله وأحمد والاسم الثالث المهدي وهو أول المؤمنين )
ادامه دارد ...
(فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ) (هود:27)
اين لغت و طريقه تفكير شماهاست كه باعث شديد مردم از حقيقت رو برگردانند و وقتى كه كسى شبراى شماها از كتابهاى خودتان دليلى براى انحرافات و دروغتان بياورد او را صهيونيست ويا وهابى خطاب ميكنيد ، كه وهابى كسى است كه وصيت رسول الله (ع) و خلافت امام على (ع) وائمه از اولادشان را قبول نكردند كه در اينجا شكر خدا ما هر در را قبول داريم واما صهيونيست كسى است كه وهابيت را ساخت مثل علماى منافق كه زير مجموعه اى مثل ايشان (طالب حق كه در حقيقت طالب باطل است و غيره ) را بوجود اوردند كه نه تنها روايات را قبول ندارند بلکی وصيت رسول الله (ص) را نیز قبول ندارد ولى همان گونه كه اهل البيت (ع) به ما اموختند ، جواب شما ها را باز با دليل از قران و روايتهاى اهل البيت (ع) خواهيم داد ، اما اينكه حق با كيست ان را به عهده خوانندگان گرامى ترك خواهيم كرد ، به اميد رسوا شدن منافقين و ظهور حقيقت .
و هر وقت براى جواب دادن ما دليلى بيدا نميكنند ما را به ديوانه ، صهيونيست، دروغكو و حتى ساحر ... خطاب ميكنند كه اين سخنان شبيه حرفهاى فرعون به موسى (ع) بود.
( قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَى )طه71.
در اينجا يك بار ديگه وصيت رسول الله (ص) ولى به زبان عربى كه در كتاب غيبة طوسى وجود دارد را نقل خواهيم كرد :
أبي عبد الله جعفر بن محمد عن أبيه الباقر عن أبيه ذي الثفنات سيد العابدين عن أبيه الحسين الزكي الشهيد عن أبيه أمير المؤمنين عليهم السلام قال : (( قال
رسول الله (ص) في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلي (ع) يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة فأملا رسول الله (ع) وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال : يا علي انه سيكون بعدي إثنا عشر إماماً ومن بعدهم إثنا عشر مهدياً فأنت يا علي أول الإثني عشر إمام سمّاك الله تعالى في سمائه علياً المرتضى وأمير المؤمنين والصديق الأكبر والفاروق الأعظم والمأمون والمهدي فلا تصح هذه الأسماء لأحد غيرك يا علي أنت وصيي على أهل بيتي حيّهم وميتهم وعلى نسائي فمن ثبتها لقيتني غداًً ومن طلقتها فأنا برئ منها لم ترني ولم أرها في عرصة القيامة وأنت خليفتي على أمتي من بعدي فإذا حضرتك الوفاة فسلّمها إلى ابني الحسن البر الوصول فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابني الحسين الشهيد الزكي المقتول فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه سيد العابدين ذي الثفنات علي فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد الباقر فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه جعفر الصادق فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه موسى الكاظم فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه علي الرضا فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد الثقة التقي فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه علي الناصح فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه الحسن الفاضل فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد فذلك إثنا عشر إماماً ثم يكون من بعده إثناعشر مهدياً فإذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلى إبنه أول المقربين (المهديين) له ثلاثة أسامي أسم كاسمي وأسم أبي وهو عبد الله وأحمد والاسم الثالث المهدي وهو أول المؤمنين )
ادامه دارد ...
فدك فاطمه- تعداد پستها : 148
تاريخ التسجيل : 2008-10-09
ماسونيه
در روايتهاى اهل البيت (ع) فهميديم كه وصيت دليل و علامتى است براى شناختن امام و وصى و طبق ان صاحب حق را ميتوان از مدعيان دروغين شناخت ، تا اينكه حجتى باشد براى مردم و ذكر اسم و صفت ان در وصيت رسول الله (ص) نشانه اى است براى كسانى كه ميخواهند ادعاى دارا بودن وصيت را بكنند ، چونكه وصيت را فقط كسى ادعاى ان را ميكند كه صاحب حق باشد واز طرف خداوند متعال نصب شده باشد و انكار وصيت يعنى انكار رسول الله (ص) و بر خلاف دستور خداوند ایستادن است و تا به حال كسى اين ادعا را در اين چند هزار سال نكرده بود بلكى ما تا بحال نشنيده بوديم كه رسول الله (ص) وصيتى از خود بجا گذاشته بوده اند چونكه علماى نفاق ميدانستند كه صحبت از وصيت يعنى اماده شدن جبهه اى خلاف انها ، چونكه كسانى كه ادعاى علم را ميكنند خود علماى منافق هستند ، بس چرا تا به حال از وجود وصيت به مردم خبرى ندادن يا ان را نقل نكردند ، چونكه بعد از قراءت وصيت ، ديدن در ان اسم شخصى غير از امام محمد ابن حسن (ع) است وان اسم فرزند ايشان است ، و چون جوابى بجزء دروغ و سحر و ... نداشتند ان را از مردم بنهان كردند .
چونكه در روايتهاى بسيارى از اهل البيت (ع) نقل شده است كه : صاحب امر را چگونه بشناسيم ؟ وانها مردم را سرگردان ترك نكردند و اين روايتها كه از اهل البيت (ع) در مورد وصيت نقل شده است خدمت شماها :
أبي عن محمد العطار عن الاشعري عن محمد بن الوليد عن حماد بن عثمان عن الحارث بن المغيرة النضري قال : قلت لابي عبد الله عليه السلام : بما يعرف صاحب هذا الامر ؟ قال : بالسكينة والوقار والعلم والوصية. بحار الأنوار - العلامة المجلسي ج 52 ص 138
از محمد العطار از الشعرى از محمد بن الوليد از حماد بن عثمان از الحارث بن المغيرة النضرى كه گفتند : به ابى عبدالله (ع) برسيدم كه صاحب اين امر را چگونه ميتوان شناخت ؟ گقتند با وقار و سكينه و علم و وصيت .
سُأل أبو عبد الله عليه السلام بأي شئ يُعرف الإمام قال : ( بالوصية الظاهرة وبالفضل ، إن الإمام لا يستطيع أحد أن يطعن عليه في فم ولا بطن ولا فرج فيقال : كذاب ويأكل أموال الناس وما أشبه هذا ) الكافي - 1 / 314-315.
از ابو عبدالله (ع) برسيدند كه ما چگونه ميتوان امام (ع) را شناخت ؟ گفتند : با وصيت ظاهر و با فضل...
وعن أحمد بن أبي نصر ، قال : (( قلت لأبي الحسن الرضا (ع) : إذا مات الإمام بم يُعرف الذي بعده ؟ فقال : للإمام علامات منها : أن يكون أكبر ولد أبيه ، ويكون فيه الفضل والوصية ... )) الكافي ج1/314 .
از احمد بن ابى بصير گفت : يا ابا الحسن رضا : اگر امام فوت كند چگونه ميتوان امام بعد او را شناخت ؟ گفتند : امام داراى نشانه هاى هستند كه از انها : از فرزندان بزرگ بدر باشد ، و داراى فضل و وصيت باشد ...
وعن عبدالأعلى قال : قلت لأبي عبدالله (ع) : (( المتوثب على هذا الأمر المدعي له ، ما الحجة عليه ؟ قال يُسأل عن الحلال والحرام ، قال : ثم أقبل عليَّ فقال : ثلاثة من الحجة لم تجتمع في أحد إلا كان صاحب هذا الأمر : أن يكون أولى الناس بمن كان قبله ، ويكون عنده السلاح ، ويكون صاحب الوصية الظاهرة ... )) الكافي ج1/314 .
ابى عبدالله (ع) فرمودند : كسى اين امر را ادعا نميكند الا صاحب وصيت ظاهر شده كه در فوق ذكر شده است .
وعن أحمد بن عمر عن الرضا (ع) قال : (( سألته عن الدلالة على صاحب الأمر ، فقال : الدلالة عليه : الكبَر والفضل والوصية ... )) الكافي ج1/315 .
از احمد بن عمر از امام رضا (ع) گفت : از ایشان برسیدم از دلائلى بر صاحب امر ؟ فرمودند : بزرگى ، فضل و وصيت ...
وعن أبي بصير قال : قلت لأبي الحسن (ع) : (( جُعلت فداك بم يُعرف الإمام ؟ قال : فقال : بخصال ؛ أما أولها فإنه بشئ قد تقدم من أبيه فيه بإشارة إليه لتكون عليهم حجة ... )) الكافي ج1/315 .
وبسيارى ديگر از روايتها كه براى اختصار وقت ان را نقل نكرديم .
وقتى كه اهل البيت (ع) فرمودند : كه وصى را ميتوان از طريق وصيت شناخت و اين دلالتى است كه وصيت علامتى است بر مجهول كه يا بر همه يا بر تعدادى افراد بنهان شده است ، واگر اينطورى باشد بايد اين علامت دلالتى باشد بر صاحبش و يا كسى كه اين وصيت را اورده است كه كسى بجزء صاحب امر ادعاى ان را نميتواند بكند . چونكه اگر غير از ان باشد افراد زيادى ميتوانند ادعاى دارا بودن وصيت را بكنند لذا خداوند متعال در وصيت اسم و صفت ان را ذكر كرده است كه كسى نميتواند ادعاى ان را بكند .
چگونه ميتوان اهل البيت (ع) وصيت را يكى از علامتهاى صاحب امر قرار دهند و بعد ببينيم كه بيشتر از يك نفر وصى وجود دارد ؟ ( حاشا لله )
ادامه دارد ...
چونكه در روايتهاى بسيارى از اهل البيت (ع) نقل شده است كه : صاحب امر را چگونه بشناسيم ؟ وانها مردم را سرگردان ترك نكردند و اين روايتها كه از اهل البيت (ع) در مورد وصيت نقل شده است خدمت شماها :
أبي عن محمد العطار عن الاشعري عن محمد بن الوليد عن حماد بن عثمان عن الحارث بن المغيرة النضري قال : قلت لابي عبد الله عليه السلام : بما يعرف صاحب هذا الامر ؟ قال : بالسكينة والوقار والعلم والوصية. بحار الأنوار - العلامة المجلسي ج 52 ص 138
از محمد العطار از الشعرى از محمد بن الوليد از حماد بن عثمان از الحارث بن المغيرة النضرى كه گفتند : به ابى عبدالله (ع) برسيدم كه صاحب اين امر را چگونه ميتوان شناخت ؟ گقتند با وقار و سكينه و علم و وصيت .
سُأل أبو عبد الله عليه السلام بأي شئ يُعرف الإمام قال : ( بالوصية الظاهرة وبالفضل ، إن الإمام لا يستطيع أحد أن يطعن عليه في فم ولا بطن ولا فرج فيقال : كذاب ويأكل أموال الناس وما أشبه هذا ) الكافي - 1 / 314-315.
از ابو عبدالله (ع) برسيدند كه ما چگونه ميتوان امام (ع) را شناخت ؟ گفتند : با وصيت ظاهر و با فضل...
وعن أحمد بن أبي نصر ، قال : (( قلت لأبي الحسن الرضا (ع) : إذا مات الإمام بم يُعرف الذي بعده ؟ فقال : للإمام علامات منها : أن يكون أكبر ولد أبيه ، ويكون فيه الفضل والوصية ... )) الكافي ج1/314 .
از احمد بن ابى بصير گفت : يا ابا الحسن رضا : اگر امام فوت كند چگونه ميتوان امام بعد او را شناخت ؟ گفتند : امام داراى نشانه هاى هستند كه از انها : از فرزندان بزرگ بدر باشد ، و داراى فضل و وصيت باشد ...
وعن عبدالأعلى قال : قلت لأبي عبدالله (ع) : (( المتوثب على هذا الأمر المدعي له ، ما الحجة عليه ؟ قال يُسأل عن الحلال والحرام ، قال : ثم أقبل عليَّ فقال : ثلاثة من الحجة لم تجتمع في أحد إلا كان صاحب هذا الأمر : أن يكون أولى الناس بمن كان قبله ، ويكون عنده السلاح ، ويكون صاحب الوصية الظاهرة ... )) الكافي ج1/314 .
ابى عبدالله (ع) فرمودند : كسى اين امر را ادعا نميكند الا صاحب وصيت ظاهر شده كه در فوق ذكر شده است .
وعن أحمد بن عمر عن الرضا (ع) قال : (( سألته عن الدلالة على صاحب الأمر ، فقال : الدلالة عليه : الكبَر والفضل والوصية ... )) الكافي ج1/315 .
از احمد بن عمر از امام رضا (ع) گفت : از ایشان برسیدم از دلائلى بر صاحب امر ؟ فرمودند : بزرگى ، فضل و وصيت ...
وعن أبي بصير قال : قلت لأبي الحسن (ع) : (( جُعلت فداك بم يُعرف الإمام ؟ قال : فقال : بخصال ؛ أما أولها فإنه بشئ قد تقدم من أبيه فيه بإشارة إليه لتكون عليهم حجة ... )) الكافي ج1/315 .
وبسيارى ديگر از روايتها كه براى اختصار وقت ان را نقل نكرديم .
وقتى كه اهل البيت (ع) فرمودند : كه وصى را ميتوان از طريق وصيت شناخت و اين دلالتى است كه وصيت علامتى است بر مجهول كه يا بر همه يا بر تعدادى افراد بنهان شده است ، واگر اينطورى باشد بايد اين علامت دلالتى باشد بر صاحبش و يا كسى كه اين وصيت را اورده است كه كسى بجزء صاحب امر ادعاى ان را نميتواند بكند . چونكه اگر غير از ان باشد افراد زيادى ميتوانند ادعاى دارا بودن وصيت را بكنند لذا خداوند متعال در وصيت اسم و صفت ان را ذكر كرده است كه كسى نميتواند ادعاى ان را بكند .
چگونه ميتوان اهل البيت (ع) وصيت را يكى از علامتهاى صاحب امر قرار دهند و بعد ببينيم كه بيشتر از يك نفر وصى وجود دارد ؟ ( حاشا لله )
ادامه دارد ...
فدك فاطمه- تعداد پستها : 148
تاريخ التسجيل : 2008-10-09
ماسونيه
لذا ميبينيم كه امام رضا (ع) در مناظره اى كه با علماء يهود و نصارا داشتند بر انها احتجاج كردند و و گفتند كه اسم رسول الله (ص) در كتابهاى تورات و انجيل شماها ذكر شده است ، و بعد از اينكه براى انها ثابت شد كه نام محمد در كتابهای انها وجود دارد برسيدند ولى ما چگونه بدانيم كه اين همان محمد شماهاست كه ادعاى ان را ميكنيد ،شايد كسى ديگرى باشد ، كه امام رضا (ع) فرمودند : با شك احتجاج كرديد ، ايا تا بحال خداوند متعال رسولى را قبل و يا بعد ادم (ع) تا اين زمان ما فرستاده است كه اسمش محمد باشد و نام او را در كتابهاى خود يافته باشيد )إثبات الهداة 1/194-195.
و حال ما از شماها سؤال ميكنيم : ايا خداوند متعال قبل و بعد از رسول الله (ص) تا امروز كسى را بجزء سيد احمد الحسن يافتيد كه وصيت را بياورد و اسم و مشخصات را كه در وصيت رسول الله (ص) نقل شده است ادعا كند ؟
و هر كس اين دليل را رفض كند مانند علماء يهود و نصارا هستند كه بر رسول الله (ص) احتجاج كردند واو را رفض كردند و رفض اهل البيت (ع) يعنى رفض كلام خداوند متعال است .
كه در روايتى از امام باقر (ع) كه فرمودند براى دلالت از امام مهدى (ع) (... ما أشكل عليكم فلم يشكل عليكم عهد نبي الله ورايته وسلاحه ) كه منظور به عهد نبى الله همان وصيت است كه در فوق ذكر شده است
وما اين وصيت را طبق كتاب الله يافتيم به دلائل زير :
قال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " إذا جاءكم عني حديث فاعرضوه على كتاب الله فما وافقه فاقبلوه وما خالفه فاضربوا به عرض الحائط ".
رسول الله (ص) فرمودند : اگر از من حديثى نقل شود ، ان را اول با كتاب خداوند متعال تطبيق دهيد كه اگر يكى باشد او را قبول كنيد واگر خلاف ان باشد ان را به ديوار بزنيد .
عن ابن ابي يعفور قال سألت ابا عبد الله (ع) عن اختلاف الحديث يرويهمن نثق به ومنهم من لا نثق به ، قال : اذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهداً من كتابالله عز وجل او من قول رسول الله (ص) وإلا فالذي جاءكم بهاولى به ) تفسير البرهان ج1 ص72 .
از ابى يعفور گفت از ابا عبدالله برسيدم : در اختلاف احاديث نقل شده چه كسى را قبول كنيم ، گفتند : اگر بر شماها حديثى وارد شد و از ان شاهدى در قران يافتيد يا از قول رسول الله (ص) باشد ، بس كسى كه اين حديث را اورده است اولى تر است .
وشاهد وصيت در قران كريم اين ايه مباركه ميباشد :
تعالى كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراًالْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَىالْمُتَّقِينَ) (البقرة:180)
و اين ايه دليل قطعى است كه واجب ميباشد بر كسى كه در حال وفات است از خود وصيتى به جا بگذارد ، و طبق اين ايه وصيتى بجزء اين وصيت كه در كتاب غيبة از طوسى نقل شده است را نميتوان در جاى ديگرى يا در كتاب ديگرى يافت ، كه در ان از ائمه والمهديين سخن گفته شده ، و كسى كه به اين وصيت شك كند ، بر رسول الله (ص) شک كرده است كه خلاف امر خداوند متعال اقدام كرده ، وهمانطورى كه ميدانيد رسول الله (ص) اولين كسى بودند كه شريعت خداوند را در زمین تطبيق دادند بس چگونه ميتواند خلاف امر خداوند عمل كند .
(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَخَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاًعَلَى الْمُتَّقِينَ) (البقرة:180)
و نقاشهاى بسيار زيادى بين شيعه و اهل تسنن در اين مورد انجام شد ، چونكه اهل تسنن ميگويند كه رسول الله (ص) وصيتى از خود نداشت برخلاف شيعه كه رسول الله قبل از وفاتشان از خود وصيت بجا گذاشته بودند ، و جاى تعجب اينجاست بر شيعيانى كه براى رفض و تشكيك به وصيت به اهل تسنن بر گشته اند و ميگويند كه رسول الله (ص) از خود وصيتى ترك نكرده است ، لذا از انها خواستيم كه غير از اين روايت كه نقل از وصيت است روايت ديگرى بیاورند ولى نتوانستند چونكه اين روايت تنها روايتى است كه در ان وصيت رسول الله (ص) ذكر شده است .
شاهد دوم از قران بر وصيت
(يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُالْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْغَيْرِكُمْ ) المائدة : 106 .
و در اين ايه نه تنها واجب شده است كه قبل از وفات بايد انسان وصيت كند بلكى شرط ديگرى نيز ميباشد كه وصيت بايد داراى شهود (شاهد) عادل شهادتى بدهند واينكار را رسول الله (ص) در شبى كه وفات كرده اند شاهدان خود را بر وصيت ، سلمان فارسى و اباذر الغفارى و المقداد (ع) قرار دادند .
و در اينجا مردم به فكر فرو ميروند كه چگونه اين وصيتى كه در نزد قائم (ع) است همان وصيتى است كه رسول الله (ص) ان را نقل كرده است ؟ جواب ان اين است كه وصيت را فقط كسى كه صاحب امر است مياورد چونكه در ان اسم و صفت قائم ذكر شده است .
(قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ) (الأنعام:57)
و همانطور كه ميدانيد عمر (لعنه الله) وصيت رسول الله (ص) را رفض و انكار كرد و ابوبكر را به خلافت نشاند ، و ابوبكر (لعنه الله ) بعد از اينكه در اغاز وصيت رسول الله (ص) را رفض و انكار كرد قبل از وفاتش عمر (لعنه الله) را وصى خود قرار داد ، حال هر كسى كه اين وصيت را رفض كند حال او مانند حال عمر و ابوبكر وعثمان (لعنهم الله) ميباشد و بر رسول الله (ص) تهمت زده است كه وصيتى بجا نگذاشته است (اعاذ بالله) .
والحمد لله رب العالمين
و حال ما از شماها سؤال ميكنيم : ايا خداوند متعال قبل و بعد از رسول الله (ص) تا امروز كسى را بجزء سيد احمد الحسن يافتيد كه وصيت را بياورد و اسم و مشخصات را كه در وصيت رسول الله (ص) نقل شده است ادعا كند ؟
و هر كس اين دليل را رفض كند مانند علماء يهود و نصارا هستند كه بر رسول الله (ص) احتجاج كردند واو را رفض كردند و رفض اهل البيت (ع) يعنى رفض كلام خداوند متعال است .
كه در روايتى از امام باقر (ع) كه فرمودند براى دلالت از امام مهدى (ع) (... ما أشكل عليكم فلم يشكل عليكم عهد نبي الله ورايته وسلاحه ) كه منظور به عهد نبى الله همان وصيت است كه در فوق ذكر شده است
وما اين وصيت را طبق كتاب الله يافتيم به دلائل زير :
قال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " إذا جاءكم عني حديث فاعرضوه على كتاب الله فما وافقه فاقبلوه وما خالفه فاضربوا به عرض الحائط ".
رسول الله (ص) فرمودند : اگر از من حديثى نقل شود ، ان را اول با كتاب خداوند متعال تطبيق دهيد كه اگر يكى باشد او را قبول كنيد واگر خلاف ان باشد ان را به ديوار بزنيد .
عن ابن ابي يعفور قال سألت ابا عبد الله (ع) عن اختلاف الحديث يرويهمن نثق به ومنهم من لا نثق به ، قال : اذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهداً من كتابالله عز وجل او من قول رسول الله (ص) وإلا فالذي جاءكم بهاولى به ) تفسير البرهان ج1 ص72 .
از ابى يعفور گفت از ابا عبدالله برسيدم : در اختلاف احاديث نقل شده چه كسى را قبول كنيم ، گفتند : اگر بر شماها حديثى وارد شد و از ان شاهدى در قران يافتيد يا از قول رسول الله (ص) باشد ، بس كسى كه اين حديث را اورده است اولى تر است .
وشاهد وصيت در قران كريم اين ايه مباركه ميباشد :
تعالى كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراًالْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَىالْمُتَّقِينَ) (البقرة:180)
و اين ايه دليل قطعى است كه واجب ميباشد بر كسى كه در حال وفات است از خود وصيتى به جا بگذارد ، و طبق اين ايه وصيتى بجزء اين وصيت كه در كتاب غيبة از طوسى نقل شده است را نميتوان در جاى ديگرى يا در كتاب ديگرى يافت ، كه در ان از ائمه والمهديين سخن گفته شده ، و كسى كه به اين وصيت شك كند ، بر رسول الله (ص) شک كرده است كه خلاف امر خداوند متعال اقدام كرده ، وهمانطورى كه ميدانيد رسول الله (ص) اولين كسى بودند كه شريعت خداوند را در زمین تطبيق دادند بس چگونه ميتواند خلاف امر خداوند عمل كند .
(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَخَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاًعَلَى الْمُتَّقِينَ) (البقرة:180)
و نقاشهاى بسيار زيادى بين شيعه و اهل تسنن در اين مورد انجام شد ، چونكه اهل تسنن ميگويند كه رسول الله (ص) وصيتى از خود نداشت برخلاف شيعه كه رسول الله قبل از وفاتشان از خود وصيت بجا گذاشته بودند ، و جاى تعجب اينجاست بر شيعيانى كه براى رفض و تشكيك به وصيت به اهل تسنن بر گشته اند و ميگويند كه رسول الله (ص) از خود وصيتى ترك نكرده است ، لذا از انها خواستيم كه غير از اين روايت كه نقل از وصيت است روايت ديگرى بیاورند ولى نتوانستند چونكه اين روايت تنها روايتى است كه در ان وصيت رسول الله (ص) ذكر شده است .
شاهد دوم از قران بر وصيت
(يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُالْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْغَيْرِكُمْ ) المائدة : 106 .
و در اين ايه نه تنها واجب شده است كه قبل از وفات بايد انسان وصيت كند بلكى شرط ديگرى نيز ميباشد كه وصيت بايد داراى شهود (شاهد) عادل شهادتى بدهند واينكار را رسول الله (ص) در شبى كه وفات كرده اند شاهدان خود را بر وصيت ، سلمان فارسى و اباذر الغفارى و المقداد (ع) قرار دادند .
و در اينجا مردم به فكر فرو ميروند كه چگونه اين وصيتى كه در نزد قائم (ع) است همان وصيتى است كه رسول الله (ص) ان را نقل كرده است ؟ جواب ان اين است كه وصيت را فقط كسى كه صاحب امر است مياورد چونكه در ان اسم و صفت قائم ذكر شده است .
(قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ) (الأنعام:57)
و همانطور كه ميدانيد عمر (لعنه الله) وصيت رسول الله (ص) را رفض و انكار كرد و ابوبكر را به خلافت نشاند ، و ابوبكر (لعنه الله ) بعد از اينكه در اغاز وصيت رسول الله (ص) را رفض و انكار كرد قبل از وفاتش عمر (لعنه الله) را وصى خود قرار داد ، حال هر كسى كه اين وصيت را رفض كند حال او مانند حال عمر و ابوبكر وعثمان (لعنهم الله) ميباشد و بر رسول الله (ص) تهمت زده است كه وصيتى بجا نگذاشته است (اعاذ بالله) .
والحمد لله رب العالمين
فدك فاطمه- تعداد پستها : 148
تاريخ التسجيل : 2008-10-09
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد